کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعلیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تعلیم گرفتن
لغتنامه دهخدا
تعلیم گرفتن . [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) فراگرفتن . آموختن چیزی از کسی : همه شیران بیشه بیم گیرندکه مردان از زنان تعلیم گیرند. نظامی .دردمندی از فلک تعلیم می باید گرفت هر سر مه ناخنی بر سینه می باید زدن . صائب (ازآنندراج ).خاکساری نقش پا تعلیم میگ...
-
تعلیم نمودن
لغتنامه دهخدا
تعلیم نمودن . [ ت َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) آموزانیدن . آموختن چیزی به کسی : به هر سالی که دولت می فزودش خرد تعلیم دیگر مینمودش . نظامی .و رجوع به تعلیم و دیگر ترکیب های آن شود.
-
تعلیم خانه
لغتنامه دهخدا
تعلیم خانه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مدرسه . دبستان . (ناظم الاطباء) : در تعلیم خانه ٔ «قل ان کنتم تحبون اﷲ» این آموخته . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 136).
-
تعلیم فرما
لغتنامه دهخدا
تعلیم فرما. [ ت َ ف َ ] (نف مرکب ) تعلیم گر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). معلم و آموزگار. (آنندراج ). استاد و معلم . (ناظم الاطباء) : بشوخی پای او بوسیدن و قالب تهی کردن کدامین بی ادب تعلیم فرما شد رکابش را. میان ناصرعلی (از آنندراج ).و رجوع به تعلیم و...
-
تعلیم گر
لغتنامه دهخدا
تعلیم گر. [ ت َ گ َ ] (ص مرکب ) تعلیم فرما : مرا خضر تعلیم گر بود دوش به رازی که آمد پذیرای گوش . نظامی (از آنندراج ).تعلیم گر تو شد که اینجای آتشکده ایست دودپیمای . نظامی .و رجوع به تعلیم و تعلیم فرما و دیگر ترکیبهای تعلیم شود.
-
تعلیم دادن
دیکشنری فارسی به عربی
احدس , تعلم , علم , مثقاب , نور
-
تعلیم بردار
دیکشنری فارسی به عربی
سلس
-
تعلیم و تربیت
لغتنامه دهخدا
تعلیم و تربیت . [ ت َ م ُ ت َ ی َ ] (اِ مرکب ، ترکیب عطفی ) آموزش و پرورش . فنی که آموزانیدن صحیح و متکی بر اسلوبهای علمی و معرفةالنفسی بر آن استوار است و هر معلمی برای احراز حرفه ٔ خود به فراگرفتن آن نیازمند است و بهمین دلیل یکی از رشته های تحصیلی ب...
-
تعلیم ودستور مذهبی
دیکشنری فارسی به عربی
تعليم
-
تعلیم دادن(به)
دیکشنری فارسی به عربی
مر
-
تعلیم و تربیت
فرهنگ گنجواژه
پرورش.
-
تعلیم و تعلم
فرهنگ گنجواژه
پرورش، آموزش.
-
تعلیم از راه گوش دادن
دیکشنری فارسی به عربی
اصغ
-
تعلیم دادن (اصول دین) از راه پرسش
دیکشنری فارسی به عربی
علم
-
واژههای همآوا
-
تالیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: thallium] (شیمی) tāliyom عنصر فلزی، کمیاب، نرم، و قابل مفتول شدن که از ترکیبات آن برای تولید سم و در شیشهسازی و تجهیزات الکترونیکی استفاده میکنند.