کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعلیقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تعلیقه
/ta'liqe/
معنی
شرحی که در حاشیۀ کتاب یا نامه نوشته شود؛ آنچه بر حاشیه کتاب بنویسند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
suspension 2
تعلیقه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار] مخلوطی از ذرات ریز جامد یا مایع که در یک مایع یا گاز معلق باشد
-
تعلیقه
فرهنگ فارسی معین
(تَ قِ) [ ع . تعلیقة ] (اِ.) شرحی که در حاشیه کتاب یا رساله نوشته شود. ج . تعالیق .
-
تعلیقه
لغتنامه دهخدا
تعلیقه . [ ت َ ق َ ] (ع اِ) دفعه . || آنچه بر حاشیه ٔ کتاب از شرح و نحو آن افزایند.ج ، تعالیق . (از اقرب الموارد). چیزی چون حاشیه که برای تکمیل یا توضیح یا تصحیح کتابی نویسند. ج ، تعلیقات . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تتمه و حاشیه و فهرست . (ناظم الاط...
-
تعلیقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تعلیقَة، جمع: تَعالیق] [قدیمی] ta'liqe شرحی که در حاشیۀ کتاب یا نامه نوشته شود؛ آنچه بر حاشیه کتاب بنویسند.
-
واژههای مشابه
-
suspo-emulsion
تعلیقه ـ نامیزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] پراکنۀ کلوئیدی مخلوطی که در آن تعلیقه با نامیزه ترکیب شده است
-
جستوجو در متن
-
تعالیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: تَعلیقَة] ta'āliq = تعلیقه
-
تعالیق
لغتنامه دهخدا
تعالیق . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تعلیقه . تعلیقات . رجوع به تعلیقه شود.
-
تعالیق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (اِ.) جِ تعلیقه .
-
تکلمه
واژگان مترادف و متضاد
پیوست، تتمه، تحشیه، تعلیقه، ضمیمه، متمم، مکمل
-
طورسون
لغتنامه دهخدا
طورسون . (اِخ ) ابن مراد. بر شرح وقایه ٔ صدرالشریعه ٔ ثانی تعلیقه ای دارد.
-
ابویعلی
لغتنامه دهخدا
ابویعلی . [ اَ بو ی َ ؟ ] (اِخ ) قاضی . او راست : تعلیقة فی الخلاف .
-
deflocculant
لختهزدا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] مادهای که کلوخههای دوغاب را میپراکند تا تعلیقهای کلوئیدی یا نزدیک به کلوئیدی ایجاد شود و دوغاب را روانتر سازد متـ . روانساز
-
تعلیق
واژگان مترادف و متضاد
۱. آویختگی، آویزش ۲. تاخیر، معلق ۳. آویختن، ۴. تحشیه، تعلیقه، تکلمه، حاشیه ۵. معلق کردن، فروهشتن