کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعلل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تعلل
/ta'allol/
معنی
۱. علت تراشیدن؛ بهانه آوردن.
۲. [مجاز] درنگ کردن.
۳. خود را به چیزی سرگرم ساختن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اهمال، بهانهجویی، بهانهتراشی، تاخیر، تکاهل، درنگ، سستی، طفره، کوتاهی، مسامحه
۲. بهانه آوردن، بهانه کردن، بهانه تراشی کردن، بهانه جستن
۳. درنگ کردن، طفره رفتن
فعل
بن گذشته: تعلل کرد
بن حال: تعلل کن
دیکشنری
delay, procrastination
-
جستوجوی دقیق
-
تعلل
واژگان مترادف و متضاد
۱. اهمال، بهانهجویی، بهانهتراشی، تاخیر، تکاهل، درنگ، سستی، طفره، کوتاهی، مسامحه ۲. بهانه آوردن، بهانه کردن، بهانه تراشی کردن، بهانه جستن ۳. درنگ کردن، طفره رفتن
-
تعلل
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ لُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - درنگ کردن . 2 - بهانه آوردن .
-
تعلل
لغتنامه دهخدا
تعلل . [ ت َ ع َل ْ ل ُ ] (ع مص ) مشغول داشتن در کار یابسنده کردن به آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشغول شدن به کاری . (آنندراج ). || روزگار گذاشتن و به چیزی بهانه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بهانه کردن . (زوزنی ) (دهار). علت...
-
تعلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'allol ۱. علت تراشیدن؛ بهانه آوردن.۲. [مجاز] درنگ کردن.۳. خود را به چیزی سرگرم ساختن.
-
تعلل
واژهنامه آزاد
درنگ، صبر.
-
واژههای مشابه
-
تعلل ورزیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. درنگ کردن، اهمال ورزیدن، مسامحه کردن، طفره رفتن، اهمال کردن ۲. بهانه آوردن، بهانهجستن، عذرتراشی کردن
-
تعلل آوردن
لغتنامه دهخدا
تعلل آوردن . [ ت َ ع َل ْ ل ُ وَدَ ] (مص مرکب ) دفعالوقت کردن . بهانه آوردن . روزگارگذراندن : به حکم فرمان ... آمدند مگر قلعه ٔ الموت و لَم سر، که تعلل آوردند و التماس نمودند. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به تعلل و ماده ٔ بعد شود.
-
تعلل کردن
لغتنامه دهخدا
تعلل کردن . [ ت َ ع َل ْ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عذر انگیختن . بهانه آوردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تأخیر کردن . سستی کردن . و رجوع به تعلل و ماده ٔ قبل شود.
-
تعلل و مسامحه
فرهنگ گنجواژه
کوتاهی.
-
کسیکه در رفتن تعلل کند
دیکشنری فارسی به عربی
تريث
-
جستوجو در متن
-
subdepressed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحت تعلل
-
این دست اون دست کردن
لهجه و گویش تهرانی
تعلل
-
دست دست کردن
لهجه و گویش تهرانی
تعلّل