کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تعلق
/ta'alloq/
معنی
۱. آویخته شدن؛ درآویختن به چیزی.
۲. دلبستگی داشتن به کسی یا چیزی؛ علاقه و پیوستگی داشتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دلبستگی، علاقه، علقه، وابستگی
۲. دلبستگی داشتن، دل بستن
۳. آویختن
فعل
بن گذشته: تعلق داد
بن حال: تعلق ده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعلق
واژگان مترادف و متضاد
۱. دلبستگی، علاقه، علقه، وابستگی ۲. دلبستگی داشتن، دل بستن ۳. آویختن
-
تعلق
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ لُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دلبستگی داشتن . 2 - آویخته شدن .
-
تعلق
لغتنامه دهخدا
تعلق . [ ت َ ع َل ْ ل ُ ] (ع مص ) چنگ درزدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). درآویختن . (تاج المصادر بیهقی ). درآویختن به چیزی و دوست داشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). پیوستگی و دوستی و محبت و دلبستگی و اتصال و...
-
تعلق
دیکشنری عربی به فارسی
درباره , درباب
-
تعلق
دیکشنری عربی به فارسی
صداي جرنگ (مثل صداي افتادن پول خرد) چسبيدن , پيوستن , وفادار بودن
-
تعلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'alloq ۱. آویخته شدن؛ درآویختن به چیزی.۲. دلبستگی داشتن به کسی یا چیزی؛ علاقه و پیوستگی داشتن.
-
تعلق
دیکشنری فارسی به عربی
ارتباط
-
تعلق
واژهنامه آزاد
مال کسی بودن، وابستگی داشتن
-
واژههای مشابه
-
تعلق داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. متعلقبودن ۲. دلبستگی داشتن، علاقه داشتن ۳. وابسته بودن
-
تعلق خاطر
فرهنگ واژههای سره
وابستگی، دلبستگ
-
خاص تعلق
لغتنامه دهخدا
خاص تعلق . [ خاص ص ت َ ع َل ْ ل ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) اراضی مخصوص به حکومت که از اشخاص مرده ٔ بی وارث ضبط شده است . (ناظم الاطباء).
-
تعلق داشتن
لغتنامه دهخدا
تعلق داشتن . [ ت َ ع َل ْ ل ُ ت َ ] (مص مرکب ) پیوند داشتن . بستگی داشتن علاقه و دلبستگی داشتن . دوستی و محبت داشتن . خواهانی . کشش و پیوستگی : دلی که با سر زلفت تعلقی داردچگونه جمع شود با چنین پریشانی . سعدی .با چو تو روحانیی تعلق خاطرهرکه ندارد دوا...
-
تعلق کردن
لغتنامه دهخدا
تعلق کردن . [ ت َ ع َل ْ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیوستگی . توجه کردن . روی آوردن : ز هست و نیست ، خداوند هست و نیست ، بری است بدین دو، خلق تعلق کند، نه خالق بار. ناصرخسرو.من به اعتماد تو تعلق به گواهی درخت کردم . (کلیله و دمنه ). رجوع به تعلق و دیگر ...
-
تعلق گرفتن
لغتنامه دهخدا
تعلق گرفتن . [ ت َ ع َل ْ ل ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) اتصال و ارتباط داشتن . پیوستگی داشتن : سعی نکنم در شکست هیچ چیز که بیعت به آن تعلق گرفته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316). و خدا چنانکه داناست بر آنکه من آن را بگردن گرفته ام داناست بر آنکه من وفا خوا...