کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعطی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعطی
لغتنامه دهخدا
تعطی . [ ت َ ع َطْ طی ] (ع مص ) عطا خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مرتکب کاری گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرتکب کاری شدن و فرورفتن در آن . (از اقرب الموارد). || آغاز...
-
واژههای همآوا
-
تأتی
فرهنگ فارسی معین
(تَ أَ تّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - آماده شدن ، حاصل گشتن کار، دست دادن ، فراهم آمدن . 2 - رفق و نرمی کردن .
-
تاتی
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) راه رفتن به شیوة کودکان .
-
تاتی
لغتنامه دهخدا
تاتی . (اِ) تیره ای از شعبه ٔ جباره ٔ ایل عرب از ایلات خمسه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
-
تاتی
لغتنامه دهخدا
تاتی . (اِخ ) (در زبان اطفال ): تاتی کردن بمعنی راه رفتن در زبان کودکان است .
-
تاتی
لغتنامه دهخدا
تاتی . (ص نسبی ) منسوب به تات ، رجوع به تات شود.
-
طاطی
لغتنامه دهخدا
طاطی . (اِخ ) یکی از شاگردان هرمس المثلث بالحکمة بوده است . (قفطی ص 150).
-
تعتی
لغتنامه دهخدا
تعتی . [ ت َ ع َت ْ تی ] (ع مص )نافرمانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بزرگ کردن و درگذشتن از حد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). استکبار و درگذشتن از حد. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
متعطی
لغتنامه دهخدا
متعطی . [ م ُ ت َ ع َطْطی ] (ع ص ) عطا خواهنده . (آنندراج ). انعام و بخشش درخواست کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعطی شود.
-
عطا خواستن
لغتنامه دهخدا
عطا خواستن . [ ع َخوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) بخشش خواستن . طلب دهش و عطا کردن . اجتداء. استجازة. استجداء. استعطاء. استماحة. استمناح . استهناء. تعطی . جدی . مجاداة : خوشی طلب کنی از خلق ، ساده دل مردی که از زکات ستانان زکات خواست عطا.خاقانی .
-
رقوء
لغتنامه دهخدا
رقوء. [ رَ ] (ع اِ) آنچه بر جراحت نهند تا خون بایستد،و منه قول اکثم : لاتسبوا الابل فان فیها رقوء الدم ؛ ای تعطی فی الدیات فتحقن بها الدماء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنچه بر جراحت نهند تا خون بایستد. (آنندراج ).
-
حجراللاجورد
لغتنامه دهخدا
حجراللاجورد. [ ح َ ج َ رُل ْ لاج ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) حجراللازورد. سنگ لاژورد است . ابوریحان بیرونی گوید: اللازورد یسمی بالرومیة ارمیناقون کانه نسبة الی ارمینیه فان الحجرالارمنی المسهل للسوداء یشبهه . و اللازورد یحمل الی ارض العرب من ارمینیة والی خراس...
-
ضحاک
لغتنامه دهخدا
ضحاک . [ ض َح ْ حا ] (اِخ ) ابن قیس بن خالد الفهری ، مکنی به ابوانیس یا ابوامیة. از جماهیر بنی محارب بن فهربن مالک است و صاحب مرج راهط هیثم بن عدی گوید چون زیاد درگذشت معاویه ضحاک را عامل کوفه کرد (53 هَ . ق .) و وی هنگامی که بشهر درآمد گور زیاد بپرس...