کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعصیص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعصیص
لغتنامه دهخدا
تعصیص . [ ت َ ] (ع مص ) ستیهیدن بر غریم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الحاح کردن بر بدهکار. (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
تاسیس
واژگان مترادف و متضاد
۱. احداث، ایجاد، بنیان، بنیانگذاری، پیریزی، تشکیل، شالودهگذاری، وضع ۲. احداث کردن، بنیاد کردن، بنیادگذاشتن، پیریزی کردن، دایر کردن، بنیان نهادن ≠ تخریب
-
تاسیس
فرهنگ واژههای سره
راه اندازی، بنیان گذار
-
تأسیس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بنیاد نهادن . 2 - (اِمص .) بنیانگذاری .
-
طاسیس
لغتنامه دهخدا
طاسیس . (اِخ ) صاحب مجمل التواریخ و القصص ذیل اخبار ملوک روم گوید: مملکت طاسیس و استسیانوس بمشارکت سیزده سال بوده است . جهودان در این روزگار به بیت المقدس عاصی شدند بر ایشان وسه هزار مردان جهودان بکشتند و زن و فرزند به رومیه آوردند بغارت اندر اول سال...
-
تعثیث
لغتنامه دهخدا
تعثیث . [ ت َ ] (ع مص ) خوش کردن آواز را در سرود و خوش سراییدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ترنم در غنا. (از اقرب الموارد).
-
تاسیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'sis ۱. بنا نهادن سازمان، اداره، حکومت، مکتب، نظریه و غیره؛ استوار کردن؛ بنیاد کردن؛ پی افکندن؛ پایهگذاری.۲. (ادبی) در قافیه، الفی که میان آن و حرف رَوی یک حرف متحرک باشد، مثل الف موجود در کلمات «جاهل» و «حامل». رعایت این حرف...