کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعصیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعصیر
لغتنامه دهخدا
تعصیر. [ت َ ] (ع مص ) در عصر آمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || به جوانی رسیدن و رسیده گردیدن دختر و در حیض درآمدن و نزدیک بیست سالگی رسیدن آن و بچه آوردن . یا حبس کرده شدن دختر وقت حیض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بال...
-
واژههای همآوا
-
تاثیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. اثر، اثربخشی، اثرگذاری ۲. واکنش، فعلوانفعال ۳. افاقه، نتیجه ۴. اعتبار، اهمیت، نفوذ رسوخ، قدرت، گیرایی، ۵. اثر کردن، اثر گذاشتن ۶. نفوذ کردن ۷. کاراشدن، کارگر شدن
-
تاثیر
فرهنگ واژههای سره
هنایش، کارای
-
تأثیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - اثر کردن . 2 - نفوذ کردن ج . تَأثیرات .
-
تعسیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) دشوار ساختن .
-
تعثیر
لغتنامه دهخدا
تعثیر. [ ت َ ] (ع مص ) بسر درآوردن و خوار و هلاک گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).بلغزش درآوردن و بسر درآوردن . (از اقرب الموارد).
-
تعسیر
لغتنامه دهخدا
تعسیر. [ ت َ ] (ع مص ) دشخوار گردانیدن . (زوزنی ). دشوار کردن . (دهار)(از اقرب الموارد). دشوار کردن . نقیض تیسیر و منه : اللهم یسر و لاتعسر. || خلاف کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خلاف کردن بر کسی . || تضییق . (اقرب الموارد). || دنب...
-
تعسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'sir ۱. دشوار ساختن؛ تنگ گرفتن.۲. خلاف ورزیدن.
-
تاثیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'sir ۱. اثر گذاشتن در چیزی؛ اثر کردن.۲. (اسم) نفوذ؛ قدرت تاثیرگذاری.
-
تاثیر
واژهنامه آزاد
اثر.
-
جستوجو در متن
-
تعصر
لغتنامه دهخدا
تعصر. [ ت َ ع َص ْ ص ُ ] (ع مص ) شیره شدن . (تاج المصادر بیهقی ). فشرده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). استخراج آب انگور و جز آن . مطاوع تعصیر است و یقال : عصره فتعصر. (از اقرب الموارد). || پناه با کسی یا چیزی دادن . (تاج المصادر بیهق...