کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعصب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تعصب
/ta'assob/
معنی
۱. جانبداری کردن از مذهبی.
۲. به چیزی دلبسته و مقید بودن و سخت از آن دفاع کردن.
۳. [قدیمی] کینه؛ دشمنی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خشکاندیشی
۲. حمیت، غیرت
۳. سختگیری
۴. عصیبت
۵. جانبداری، طرفداری، هواداری ( افراطی)
۶. جانبداری کردن، حمایت کردن
برابر فارسی
پی ورزی، خشک اندیشی، ستیهندگ
فعل
بن گذشته: تعصب ورزید
بن حال: تعصب ورز
دیکشنری
bigotry, crotchet, doctrinairism, dogmatism, fanaticism, intolerance, prejudice, spirit, zeal, zealotry
-
جستوجوی دقیق
-
تعصب
واژگان مترادف و متضاد
۱. خشکاندیشی ۲. حمیت، غیرت ۳. سختگیری ۴. عصیبت ۵. جانبداری، طرفداری، هواداری ( افراطی) ۶. جانبداری کردن، حمایت کردن
-
تعصب
فرهنگ واژههای سره
پی ورزی، خشک اندیشی، ستیهندگ
-
تعصب
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ صُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) از چیزی سخت جانبداری کردن . 2 - (اِمص .) حمیت ، عصبیت . 3 - سخت گیری .
-
تعصب
لغتنامه دهخدا
تعصب . [ ت َ ع َص ْ ص ُ ] (ع مص )بستن عصابه . (تاج المصادر بیهقی ). عصابه بر سر بستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عصبیت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حمیت و عصبیت و بر...
-
تعصب
دیکشنری عربی به فارسی
تعصب , سرسختي درعقيده , عمل تعصب اميز , تعصب در وطن پرستي , ميهن پرستي از روي تعصب , کوته فکري
-
تعصب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'assob ۱. جانبداری کردن از مذهبی.۲. به چیزی دلبسته و مقید بودن و سخت از آن دفاع کردن.۳. [قدیمی] کینه؛ دشمنی.
-
تعصب
دیکشنری فارسی به عربی
اجحاف , تعصب , حماس , حماسة
-
تعصب
واژهنامه آزاد
پیورزی (پی ورزی)، پشت گیری، ستیز
-
تعصب
واژهنامه آزاد
پا فشاری و تاکید بر موضوع
-
واژههای مشابه
-
تعصب ورزیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جانبداری کردن، طرفداری کردن، هواداری کردن ۲. عصبیت به خرج دادن، تعصب نشاندادن
-
تعصب کردن
لغتنامه دهخدا
تعصب کردن . [ ت َ ع َص ْ ص ُ ک َدَ ] (مص مرکب ) جانب داری کردن . طرفداری شدید کردن . حمایت بدون چون و چرا کردن . عصبیت کردن : گفت ای مردک خدا در حق تو چندان لطف نکرده است که تو در حق خانه ٔ او چنین تعصب می کنی . (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 147)...
-
تعصب گری
لغتنامه دهخدا
تعصب گری . [ ت َ ع َص ْ ص ُ گ َ ] (حامص مرکب ) تعصب کردن . تعصب ورزیدن : این بود آمدن و رفتن ایشان ... نه آنکه خواجه مصنف بیان کرده است و سخنان رکیک بی معنی به عشق مذهب جبر و هوا و تعصب گری آورده . (کتاب النقض ص 327). و رجوع به تعصب و تعصب کردن شود.
-
تعصب شدید
دیکشنری فارسی به عربی
عاطفة
-
عمل تعصب امیز
دیکشنری فارسی به عربی
تعصب