کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعذر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تعذر
/ta'azzor/
معنی
۱. دشوار شدن.
۲. عقب ماندن از کاری.
۳. امتناع ورزیدن.
۴. عذر آوردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعذر
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ ذُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دشوار شدن . 2 - عذر آوردن ، امتناع ورزیدن .
-
تعذر
لغتنامه دهخدا
تعذر. [ ت َ ع َذْ ذُ ] (ع مص ) استوار نگردیدن امر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استوار نگردیدن و مشکل و دشوار و تنگ شدن کار. (از اقرب الموارد). || ممتنع بودن و از این معنی است تعذر ابتداء به ساکن . (از اقرب الموارد) : و رسیدن آن بر خواص و عوام تعذر...
-
تعذر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'azzor ۱. دشوار شدن.۲. عقب ماندن از کاری.۳. امتناع ورزیدن.۴. عذر آوردن.
-
جستوجو در متن
-
حجت آوردن
لغتنامه دهخدا
حجت آوردن . [ ح ُج ْ ج َ وَ دَ ] (مص مرکب ) دلیل آوردن . احتجاج . استدلال . ادلاء. (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن عادل بن علی ) تعاکظ. (منتهی الارب ). تعذر؛ عذر و حجت آوردن . (منتهی الارب ) : حجت آری که همی جاه و بزرگی طلبی هم برآ...
-
دشخوار شدن
لغتنامه دهخدا
دشخوار شدن . [ دُ خوا / خا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دشوار شدن . سخت شدن . صعب گشتن . استصعاب . اعتیاص . (تاج المصادر بیهقی ). اعیاء. اقذعلال . التباث . تعذّر. (المصادر زوزنی ). تعسّر. صُعوبة. عُسر. (تاج المصادر بیهقی ) : بیامد رسن بستد از پیشکارشد آن کار ...
-
دشوار شدن
لغتنامه دهخدا
دشوار شدن . [ دُش ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت شدن . متعسر شدن . دشخوار شدن . احتکال . استشراء. استعایة. استعسار. اعتیاص . اعواز. اعیاء. اقذعلال .(منتهی الارب ). التباث . (المصادر زوزنی ). التیاظ. تشدد. تصاعد. تعاسر. تعایی . تعبیر. (منتهی الارب ). تعذر....
-
سرکشی کردن
لغتنامه دهخدا
سرکشی کردن . [ س َ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نافرمانی کردن . تمرد کردن . عصیان نمودن : زاغ ... یاران را گفت لختی سرکشی و تندی کرد.(کلیله و دمنه ). خود زمانه سرکشی میکرد و جمال عروس مراد را در حجاب تعذر میداشت . (سندبادنامه ص 20).ور کند سرکشی هلاک...
-
مکفی
لغتنامه دهخدا
مکفی . [ م َ فی ی ] (ع ص ) کفایت شده . انجام یافته . به انجام رسیده .- مکفی شدن ؛ انجام یافتن . صورت پذیرفتن . به انجام رسیدن . کفایت شدن : در خیال آنکه بی حضور ما کار قوریلتای تمشیت نپذیرد و رونق نگیرد و آن مصلحت مکفی نشود. (جهانگشای جوینی ). || از...
-
خیلی
لغتنامه دهخدا
خیلی . [ خ َ / خ ِ ] (ق ) بسیار. بس . فراوان . بغایت . بی نهایت . (ناظم الاطباء). بسیار مطلق . (یادداشت مؤلف ). این کلمه به این معنی مستعمل قدماء نبوده است و اصل آن از «خیل » بمعنی گروه اسبان و سواران و یاءوحدت است و عبارت «اندک اندک خیلی گردد و قطر...
-
دلخوش
لغتنامه دهخدا
دلخوش . [ دِخوَش / خُش ] (ص مرکب ) خوشدل . مسرور. شادمان . (آنندراج ). خرم . (ناظم الاطباء). شاد. خوشحال : نپیچد شه از مردمی رای خویش فرستدش دلخوش سر جای خویش . اسدی .سپهبد به جان ایمنی دادشان سوی خانه دلخوش فرستادشان . اسدی .آنچه طعام می خواست بدو د...
-
اعواز
لغتنامه دهخدا
اعواز. [ اِع ْ ] (ع مص ) درویش گردیدن : اعوز الرجل اعوازاً؛ درویش گردید.(منتهی الارب ). درویش و محتاج شدن . (آنندراج ). درویش گردیدن . (ناظم الاطباء). بی چیز و بدحال شدن : اعوز الرجل اعوازاً؛ افتقر و سأت حاله . (از اقرب الموارد).درویش شدن و کردن . (...
-
عذراء
لغتنامه دهخدا
عذراء. [ ع َ ] (ع ص ) بکر. (برهان ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، عَذاری . و عَذاری ̍ و عَذراوات . دوشیزه . (منتهی الارب ). دختر دست نخورده ٔ غیرمدخوله : یک رضای شاه شاه آمد عروس طبع رااز کرم کابین عذرا برنیاید بیش از این . خاقانی .چون تویی خ...
-
موصول
لغتنامه دهخدا
موصول .[ م َ ] (ع ص ، اِ) چیزی که به چیز دیگر پیوسته شده باشد و متصل گشته . (ناظم الاطباء). پیوسته شده به چیزی .(آنندراج ). پیوسته . متصل . (یادداشت مؤلف ). رسیده شده . (ناظم الاطباء). رسیده . (آنندراج ). رسانیده . (یادداشت مؤلف ) : به توفیق و سداد...
-
مطلب
لغتنامه دهخدا
مطلب .[ م َ ل َ ] (ع اِ) ج ، مطالب . بازجست . مقصد. مسئله ازعلم . (از اقرب الموارد). جای طلب . (غیاث ) (آنندراج ). مقصد. مراد. مقصود. منظور. جستار. مطلوب . مسئله . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). محل و موضع طلب . پرسش وسؤال و درخواست و خواهش و عرضداشت ...