کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعجيل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تعجيل
معنی
شتاب , افزايش سرعت , تسريع
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعجيل
دیکشنری عربی به فارسی
شتاب , افزايش سرعت , تسريع
-
واژههای مشابه
-
تعجیل
واژگان مترادف و متضاد
۱. تبادر، تسریع، سرعت، شتابزدگی، شتاب، عجله ۲. شتاب کردن، شتافتن، عجله کردن
-
تعجیل
فرهنگ واژههای سره
شتاب کردن
-
anticipation 2, ANT
تعجیل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] یکی از نُتهای تزیینی و از صداهای اصلی آکورد بعدی که مدتزمان بسیار کوتاهی بهصورت ناملایم پیش از شنیده شدن آکورد ظاهر میشود
-
تعجیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) شتاب کردن .
-
تعجیل
لغتنامه دهخدا
تعجیل . [ ت َ ] (ع مص ) شتافتن در کاری . (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شتافتن و پیشی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عجله و شتاب و شتاب زدگی و چالاکی و جلدی . (ناظم الاطباء). شتاب کردن در کاری . (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد) : ...
-
تعجیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'jil شتاب کردن؛ شتافتن؛ عجله کردن.
-
تعجیل
دیکشنری فارسی به عربی
بريد
-
تعجیل کردن
واژگان مترادف و متضاد
عجله کردن، شتاب کردن، شتافتن
-
تعجیل کردن
فرهنگ واژههای سره
شتافتن
-
rhythmic anticipation
تعجیل ریتمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] حالت افراطی تعجیل که در آن تمام صداهای آکورد در ضرب ضعیف ظاهر میشوند
-
تعجیل دادن
لغتنامه دهخدا
تعجیل دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) شتاب فرمودن . برانگیختن به شتاب و پیشی گرفتن : خجلت حلم تو داده است زمین را تسکین غیرت حکم تو داده است زمان را تعجیل . انوری (بهار عجم ) (آنندراج ).و رجوع به تعجیل و ترکیبهای آن شود.
-
تعجیل فرمودن
لغتنامه دهخدا
تعجیل فرمودن . [ ت َ ف َ دَ ] (مص مرکب ) تعجیل کردن : هرکه بر درگاه پادشاهان بی جریمه جفا دیده باشد... پادشاه را تعجیل نشایست فرمود در فرستادن او بجانب خصم . (کلیله و دمنه ). و رجوع به تعجیل و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تعجیل کردن
لغتنامه دهخدا
تعجیل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شتاب کردن و چالاکی و جلدی کردن . (ناظم الاطباء). عجله کردن . تعجیل فرمودن : بر وی نتوان کردن تعجیل به به کردن تعجیل به طب اندر باشد ز سبکساری . منوچهری .بسیار کالا و قماش آوردند و گفتند طغرل نیک تعجیل کرد. (تاری...