کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعجل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعجل
لغتنامه دهخدا
تعجل . [ ت َ ع َج ْ ج ُ ] (ع مص ) برانگیختن و شتافتن فرمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بشتافتن . (تاج المصادر بیهقی ). شتافتن و شتابی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پینو را بغلظ کف دست دراز ...
-
واژههای مشابه
-
تَعَجَّلَ
فرهنگ واژگان قرآن
عجله کرد - شتاب کرد
-
تَعْجَلَ
فرهنگ واژگان قرآن
که عجله کني
-
لَا تَعْجَلْ
فرهنگ واژگان قرآن
عجله نکن
-
واژههای همآوا
-
تَعَجَّلَ
فرهنگ واژگان قرآن
عجله کرد - شتاب کرد
-
تَعْجَلَ
فرهنگ واژگان قرآن
که عجله کني
-
جستوجو در متن
-
متعجل
لغتنامه دهخدا
متعجل . [ م ُ ت َ ع َج ْ ج ِ ] (ع ص ) شتابی نماینده و زود گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زود شتاب و کسی که زودی می کند و شتاب مینماید. (ناظم الاطباء). || کسی که شیراعجالة می آورد. (ناظم الاطباء). اعجالةآرنده . (از منتهی الار...
-
نَعُدُّ
فرهنگ واژگان قرآن
مي شماريم(کلمه عد در عبارت "فلا تعجل عليهم انما نعد لهم عدا "به معناي شمردن است ، و چون شمردن هر چيزي آن را به آخر ميرساند و نابود ميکند ومعنی آن میشود :بنابراين بر [شکست و هلاکت] آنان شتاب مکن، ما [همه اعمال و رفتار حتى لحظات عمرشان را] به دقت شماره...
-
عَدّاً
فرهنگ واژگان قرآن
شمارش کردني نگفتني (کلمه عد در عبارت "فلا تعجل عليهم انما نعد لهم عدا "به معناي شمردن است ، و چون شمردن هر چيزي آن را به آخر ميرساند و نابود ميکند ومعنی آن میشود :بنابراين بر [شكست و هلاكت] آنان شتاب مكن، ما [همه اعمال و رفتار حتى لحظات عمرشان را] به...
-
بشتافتن
لغتنامه دهخدا
بشتافتن . [ ب ِ ت َ ] (مص ) شتافتن . عجله کردن . تعجل . (تاج المصادر بیهقی ). تسرع . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تمطر. اهراع . (تاج المصادر بیهقی ). سرعت نمودن . عصف . عصوف . (منتهی الارب ): استعجال ؛ بشتافتن خواستن . (از تاج المصادر بیهقی ) : که ...
-
دبز
لغتنامه دهخدا
دبز. [ دَ ] (اِ) کلفتی . ستبری . هنگفتی . غلظت . گندگی .این کلمه ٔ فارسی ظاهراً از فرهنگهای معمولی فوت شده است . صاحب منتهی الارب به اماراتی که در دست است لغت نامه های مترجم بسیاری از عربی به فارسی و از فارسی به عربی داشته است و این کلمه را در موارد ...
-
معدودات
لغتنامه دهخدا
معدودات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ معدودة. رجوع به معدود و معدودة شود.- ایام معدودات ؛ روزهای اندک و قابل شمارش : ایاماً معدودات فمن کان منکم مریضاً او علی سفر فعدة من ایام اخر. (قرآن 184/2). ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاماً معدودات و غرهم فی...