کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعبیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بسیج
دیکشنری فارسی به عربی
تعبية
-
جاسازی
واژگان مترادف و متضاد
۱. تعبیه ۲. جعبهمخفی
-
dry wing
بال خشک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] بالی که مخزن سوخت در آن تعبیه میشود
-
improvisers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
improvisers، تعبیه کننده
-
contriving
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مشروط، تعبیه کردن، تدبیر کردن
-
contrive
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تصور کنید، تعبیه کردن، تدبیر کردن
-
improviser
دیکشنری انگلیسی به فارسی
improviser، تعبیه کننده
-
lash-up
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لش تا، ابتکار، تعبیه
-
contrived
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساختگی، تعبیه کردن، تدبیر کردن
-
یسق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹یاساق، یساق› [قدیمی] yasaq یاسا؛ ترتیب؛ نظم؛ تعبیه.
-
tear open strip
نوارِ بازکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نواری که برای باز کردن آسان بستهبندی در آن تعبیه میشود
-
آمادهسازی
واژگان مترادف و متضاد
بسیجیدن، تجهیز، تعبیه، تمهید، مهیاسازی
-
container end door, end door
درِ بارگُنج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] دری که در دیوارۀ انتهایی بارگُنج تعبیه میشود
-
devised
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طراحی شده، تدبیر کردن، درست کردن، تعبیه کردن، اختراع کردن
-
اوشنا
واژهنامه آزاد
راه ورود آب به باغ که زیر یوار تعبیه شده است.