کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعبیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تعبیه
/ta'biye/
معنی
۱. ساختن و آراستن.
۲. آماده کردن.
۳. [قدیمی] بسیج کردن سپاه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آراستن، ساختن
۲. آمادهسازی، تهیه، جاسازی
۳. آماده ساختن، قرار دادن، آماده کردن
۴. حیله
فعل
بن گذشته: تعبیه کرد
بن حال: تعبیه کن
دیکشنری
contrivance
-
جستوجوی دقیق
-
تعبیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. آراستن، ساختن ۲. آمادهسازی، تهیه، جاسازی ۳. آماده ساختن، قرار دادن، آماده کردن ۴. حیله
-
تعبیه
فرهنگ فارسی معین
(تَ یِ) [ ع . تعبیة ] (مص م .) آراستن ، آماده کردن .
-
تعبیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تعبیَة] ta'biye ۱. ساختن و آراستن.۲. آماده کردن.۳. [قدیمی] بسیج کردن سپاه.
-
تعبیه
دیکشنری فارسی به عربی
ارتجال , عدة
-
واژههای مشابه
-
تعبیة
لغتنامه دهخدا
تعبیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تعبئة. (اقرب الموارد). لشکر بترتیب بداشتن جنگ را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تَعَبّی . (منتهی الارب ).آراستن و آماده کردن لشکر و سامان آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آراستن . (غیاث ال...
-
تعبية
دیکشنری عربی به فارسی
بسيج
-
تعبیه شدن
واژگان مترادف و متضاد
گذاشته شدن، نصب شدن، جای گرفتن، قرار داده شدن
-
تعبیه ساختن
لغتنامه دهخدا
تعبیه ساختن . [ ت َ ی َ / ی ِ ت َ ] (مص مرکب ) مرتب ومنظم کردن و قرار دادن . (ناظم الاطباء) : دیر است که بر چرخ همین تعبیه سازندهفت اختر سیاره در این شغل و در این کار.امیرمعزی (ازآنندراج ).
-
تعبیه شدن
لغتنامه دهخدا
تعبیه شدن . [ ت َ ی َ / ی ِ ش ُ دَ ](مص مرکب ) واقع شدن و قرار گرفتن . (ناظم الاطباء).
-
تعبیه کردن
لغتنامه دهخدا
تعبیه کردن . [ ت َ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آماده کردن و آراستن . (ناظم الاطباء). آراستن لشکر. آرایش جنگی . آماده کردن لشکر و سامان آن را : بامدادان حرب غم را تعبیه کن لشکری اختیارش بر طلایه افتخارش بر بنه . منوچهری .بازآمدند تا آن صحرا... و پیا...
-
تعبیه شکستن
لغتنامه دهخدا
تعبیه شکستن . [ ت َ ی َ / ی ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) نامرتب کردن و تغییر دادن . (ناظم الاطباء) : بر آن سو تعبیه زان گونه بشکست که مهر رایگان شد دست بر دست .امیرخسرو (از آنندراج ).
-
تعبیه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ارتجل , حصة
-
واژههای همآوا
-
تابیه
لغتنامه دهخدا
تابیه . [ ی ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیّه 8 هزارگزی شمال خاوری نقده ، سه هزارگزی شمال شوسه ٔ محمدیار، جلگه ، معتدل مالاریایی با 101 تن سکنه آب آن از رودگدار محصول آنجا غلات ، چغندر، حبوبات ، توتون . شغل اهالی زراعت ، گل...