کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعبس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تعبس
/ta'abbos/
معنی
ترشرو شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعبس
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ بُّ) [ ع . ] (مص ل .) ترشروی گردیدن .
-
تعبس
لغتنامه دهخدا
تعبس . [ ت َ ع َب ْ ب ُ ] (ع مص ) روی ترش کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || رام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ناخوش و ترشروی گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تجهم و تقطب . (اقرب الموارد).
-
تعبس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'abbos ترشرو شدن.
-
واژههای همآوا
-
طابث
لغتنامه دهخدا
طابث . [ ب ِ ] (اِخ ) شهرکی است در نزدیکی شهرابان از اعمال خالص از نواحی بغداد. و صاحب مراصد گوید: و ظاهراً نهری است که از تامرا آغاز شود و در مسیر آن قریه هاست . و یکی از اعمال طریق خراسان است .
-
جستوجو در متن
-
متعبس
لغتنامه دهخدا
متعبس . [ م ُ ت َ ع َب ْ ب ِ ] (ع ص ) ترش روی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعبس شود.
-
تخزبز
لغتنامه دهخدا
تخزبز. [ ت َ خ َ ب ُ ] (ع مص ) بزرگی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تعظم . (اقرب الموارد). || روی ترش کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تعبس . (اقرب الموارد). || بدست زدن شتر، هر آنرا که یافت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)...
-
تکلح
لغتنامه دهخدا
تکلح . [ ت َ ک َل ْ ل ُ ] (ع مص ) سپید واکردن دندان در ترشرویی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ترشرویی کردن و افراط در تعبس و گفته اند الکلوح در اصل آشکار گردیدن دندانهای عبوس است . (از اقرب الموارد). || ترشرویی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ال...
-
تربد
لغتنامه دهخدا
تربد. [ ت َ رَب ْ ب ُ ] (ع مص ) روی ترش کردن . (تاج المصادر بیهقی ). متغیر گردیدن روی کسی از غضب و ترش رو شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از غضب ترش رو شدن . (آنندراج ). تعبس . (اقرب الموارد) (المنجد): تربد وجه فلان . (منتهی الارب ). || میغناک ش...
-
تهزع
لغتنامه دهخدا
تهزع . [ ت َ هََ زْ زُ ] (ع مص ) ناخوش و ترشرو گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعبس . (اقرب الموارد). || ناشناخته گردانیدن خود را بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنکر. یقال : تهزع فلان لفلان ؛ ای تنکر. (اقرب المو...
-
ترش کردن
لغتنامه دهخدا
ترش کردن . [ ت ُ / ت ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را با چیزی ترش مخلوط کردن . طعم ترش بچیزی دادن . ترشی به طعام آمیختن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || قوی شدن ماده ٔ حموضت در معده و طعم ترش گرفتن غذا در آنجا. ترشی در معده پدید آمدن و ناراحت شدن شخص ...