کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعاهد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تعاهد
/ta'āhod/
معنی
۱. با هم عهد بستن؛ پیمان بستن؛ همعهد شدن.
۲. به کاری یا امری توجه و رسیدگی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعاهد
فرهنگ فارسی معین
(تَ هُ) [ ع . ] (مص ل .) با هم عهد بستن .
-
تعاهد
لغتنامه دهخدا
تعاهد. [ ت َ هَُ ] (ع مص )تیمار داشتن و نگاهداشت امور نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تفقد و تحفظ. (اقرب الموارد). || با یکدیگر عقد بستن . (زوزنی ). با یکدیگر عهد کردن . (دهار). تعاقد. (زوزنی ). و عهد نو بستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ت...
-
تعاهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'āhod ۱. با هم عهد بستن؛ پیمان بستن؛ همعهد شدن.۲. به کاری یا امری توجه و رسیدگی کردن.
-
جستوجو در متن
-
تواثق
لغتنامه دهخدا
تواثق . [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) با یکدیگر استواری کردن . (زوزنی ). بهم استوار کردن . (دهار). با یکدیگر استوارکردن در چیزی . (آنندراج ). تعاهد. (اقرب الموارد).
-
تخاوذ
لغتنامه دهخدا
تخاوذ. [ ت َ وُ ] (ع مص )با هم عهد و پیمان بستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعاهد. (قطر المحیط) (اقرب الموارد).
-
متعاهد
لغتنامه دهخدا
متعاهد. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) هم عهد و هم وثاق و متحد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، متعاهدین . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاهد شود.
-
تعاقد
لغتنامه دهخدا
تعاقد. [ ت َ ق ُ ] (ع مص ) تعاهد. (زوزنی ) (اقرب الموارد). با یکدیگر عهد بستن . (زوزنی ). با همدیگر عهد و پیمان نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با همدیگر گره بستن و پیمان بستن . (آنندراج ). || در زیر یکدیگر رفتن سگان در پی ماده . (منتهی الارب ...
-
پایندانی
لغتنامه دهخدا
پایندانی .[ ی َ ] (حامص ) پذیرفتاری . پذرفتاری . ضمانت . (مجمل اللغه ). کفالت . (مجمل اللغه ) (زمخشری ). زعامت . (مج ). صَبارة. صبر. تضمن . (دهار). ضمان . پذیرفتن ، پذیرفتاری . زِعام . (تاج المصادر) (دهار). تکفّل . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). کُفُ...
-
عهد کردن
لغتنامه دهخدا
عهد کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ضمانت کردن و شرط نمودن . (ناظم الاطباء). شرط کردن . || وعده دادن . وعده کردن . تعاهد. معاهده کردن . پیمان بستن : اکنون باید که با من دیدار کنی تا عهد کنیم که تو مرا باشی و من تو را. (تاریخ بیهقی ص 697). میان او و ...
-
تیمار داشتن
لغتنامه دهخدا
تیمار داشتن . [ ت َ ](مص مرکب ) اهتمام . اعتناء. تعاهد. تعهد کردن . پرستاری کردن . مواظبت کردن . مراقبت کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توجه داشتن . (ناظم الاطباء) : مثل زنندکه آید طبیب ناخوانده چو تندرستی تیمار دارد از بیمار. ابوحنیفه ٔ اسکافی .گف...
-
تعهد
لغتنامه دهخدا
تعهد. [ ت َ ع َهَْ هَُ ] (ع مص ) عهد نو کردن . (زوزنی ). تازه کردن پیمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دیدار تازه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تازه کردن چیزی . (آنندراج ). || سرانجام کار کسی به ذمه ٔ خود گرفتن و ضامنی کردن . (...
-
پیمان
لغتنامه دهخدا
پیمان . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) از پهلوی پَتْمان و اوستائی پَتی مان َ بمعنی پیمودن و اندازه گرفتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). عهد. (منتهی الارب ) (برهان ). قرارداد و معاهده و عهد. (فرهنگ نظام ). ال [ اِ ل ل ]؛ حلف . میثاق . (تفلیسی ) (دهار). شریطه . (...
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل َ ب َ ] (ع اِ) شیر و آن اسم جنس است . ج ، البان . (منتهی الارب ). و هو مرکبة من مائیة و جبنیة و دسومة : چگونه جدری جدری کجا ز پستانش هنوز هیچ لبی بوی ناگرفته لبن . منجیک .جهان دختر خواجگی را همی بدو داد چون باز کرد از لبن . فرخی .وان گل سوس...