کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعاطی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تعاطی
/ta'āti/
معنی
۱. با یکدیگر در امری خوض و مشورت کردن.
۲. به کاری پرداختن.
۳. چیزی به هم دادن؛ دادوستد کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تبادل، ردوبدل، مبادله
۲. خوض کردن، شور کردن، مشورت کردن
۳. دادوستد
۴. عطا
۵. فراگیری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تعاطی
واژگان مترادف و متضاد
۱. تبادل، ردوبدل، مبادله ۲. خوض کردن، شور کردن، مشورت کردن ۳. دادوستد ۴. عطا ۵. فراگیری
-
تعاطی
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) با هم در امری مشورت کردن .
-
تعاطی
لغتنامه دهخدا
تعاطی . [ ت َ ] (ع مص ) بدست گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گرفتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تناول . (اقرب الموارد). || بناحق گرفتن چیزی را. || همدیگر نبرد کردن در گرفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ...
-
تعاطی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'āti ۱. با یکدیگر در امری خوض و مشورت کردن.۲. به کاری پرداختن.۳. چیزی به هم دادن؛ دادوستد کردن.
-
جستوجو در متن
-
مبادله
واژگان مترادف و متضاد
۱. تبادل، تبدل، تبدیل، تعویض، معاوضه ۲. تعاطی ۳. دادوستد، معامله
-
باده پیمائی
لغتنامه دهخدا
باده پیمائی . [ دَ / دِ پ َ / پ ِ ] (حامص مرکب ) قدح پیمائی . تعاطی اقداح . باده گساری . می گساری .
-
تفلسف
لغتنامه دهخدا
تفلسف . [ ت َ ف َ س ُ ] (ع مص ) بمعنی حکمت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تعاطی فلسفه کردن و حکمت داشتن و مهارت در چیزی . (از اقرب الموارد).
-
کار نیکو
لغتنامه دهخدا
کار نیکو. [ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عرف . (ترجمان القرآن ). کار نیکو و گزیده کردن ، تعاطی . (منتهی الارب ). کار نیکو کردن ، صنعت .- امثال :کار نیکو کردن از پر کردن است . (از آنندراج ).
-
مباغضة
لغتنامه دهخدا
مباغضة. [ م ُ غ َ ض َ ] (ع مص ) دشمنی کردن با یکدیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).تباغض . دشمنانگی . دشمنی یا یکدیگر. تعاطی بغضاء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مباغضت شود.
-
متعاطی
لغتنامه دهخدا
متعاطی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) (از «ع طو») بدست گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که می گیرد چیزی را برای خوردن و یا آشامیدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برای یکدیگر هدیه فرستنده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تعاطی شو...
-
تعالج
لغتنامه دهخدا
تعالج . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) عمل کردن و مشغول شدن به چیزی . (ناظم الاطباء). || یکدیگر را علاج کردن . تعاطی علاج . (از اقرب الموارد). || با هم کوشش کردن . (ناظم الاطباء). || تعالج دو مرد؛ تزاول و تقاتل آنها. (از اقرب الموارد).
-
تمنطق
لغتنامه دهخدا
تمنطق . [ ت َ م َ طُ ] (ع مص ) کمربند بر کمر نهادن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و این مانند تمدرع و تمندل از درع و مندیل است . (از اقرب الموارد). || و بسیاری گویند تمنطق یعنی تعاطی علم منطق و منه قولهم : من تمنطق فقد تزندق . (از اقرب الموارد).
-
متناطی
لغتنامه دهخدا
متناطی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) با هم پیشی گیرنده . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دلتنگ از غلبه ٔ حریف . (ناظم الاطباء). || مشغول به تعاطی و رد و بدل کلام . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تناطی شود.
-
ارمی
لغتنامه دهخدا
ارمی . [ اَ ما ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رَمْی . چابک تر و باقوت تر در زدن نیزه و انداختن تیر.- امثال :اَرمی ̍ مِن اِبن تَقن ؛ و هو رجل من عاد کان ارمی من تعاطی الرمی فی زمانه و قال یرمی بها ارمی من ابن تقن . (مجمع الامثال میدانی ).