کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تعادل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تعادل
/ta'ādol/
معنی
با هم برابر شدن؛ با یکدیگر راست آمدن؛ با هم میزان و برابر بودن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اعتدال، بالانس، برابری، تساوی، تراز، ترازمندی، توازن، معادله، موازنه، همانی، همچندی
۲. برابر شدن، معادلبودن
برابر فارسی
ترازمند
دیکشنری
balance, composure, counterpoise, equanimity, equation, equilibrium, equipoise, temperance
-
جستوجوی دقیق
-
تعادل
واژگان مترادف و متضاد
۱. اعتدال، بالانس، برابری، تساوی، تراز، ترازمندی، توازن، معادله، موازنه، همانی، همچندی ۲. برابر شدن، معادلبودن
-
تعادل
فرهنگ واژههای سره
ترازمند
-
equilibrium
تعادل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] وضعیتی که در آن برایند نیروهای وارد بر هر ذره یا ذرههای تشکیلدهندۀ سامانه صفر باشد، که در این صورت سامانه یا ساکن است یا حرکت یکنواخت دارد
-
equilibrium
تعادل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] حالت توازن و ثبات فیزیکی یا ذهنی در وضع بدن یا فرایندهای کاراندامشناختی یا انطباق روانشناختی
-
تعادل
فرهنگ فارسی معین
(تَ دُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) با هم برابر شدن . 2 - (اِمص .) برابری . 3 - هنگامی جسمی در تعادل است که منتجة همة نیروهای وارد بر آن برابر صفر باشد (فیزیک ). 4 - وضعیتی که شخص در آن حالت مطلوب و طبیعی دارد و در برابر محرک ها واکنش طبیعی از خود نشان می د...
-
تعادل
لغتنامه دهخدا
تعادل . [ ت َ دُ ] (ع مص ) با یکدیگر راست آمدن . (زوزنی ، یادداشت مرحوم دهخدا). با یکدیگر برابر شدن . (آنندراج ). هم سنگی . با یکدیگر راحت شدن . با هم برابر شدن . با هم راست شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اصطلاح فیزیک ) حالت سکون جسمی راتعادل گویند...
-
تعادل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'ādol با هم برابر شدن؛ با یکدیگر راست آمدن؛ با هم میزان و برابر بودن.
-
تعادل
دیکشنری فارسی به عربی
معدل , موازنة
-
واژههای مشابه
-
equilibrium theory
نظریۀ تعادل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] مدلی برای بررسی آب اقیانوسها مبتنی بر این فرض که کرۀ زمین بهطور یکنواخت از آب با ژرفایی قابلملاحظه پوشیده شده است و در برابر نیروهای کِشَندزای ماه و خورشید چنان واکنش نشان میدهد که تعادل برقرار شود
-
تعادل داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. متعادلبودن ۲. برابر بودن، یکسان بودن، همسنگبودن
-
equalizer beam
تیر تعادل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] تیر متقاطعی که به زیر بینهگیرها (logstringer) اضافه میشود تا تعادل آنها را در جهت عمودی برقرار کند
-
equilibrium constant
ثابت تعادل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] نسبت حاصلضرب غلظت محصولات به غلظت واکنشدهندهها که هریک به توان ضریب استوکیومتری (stoichiometry) خود رسیده باشد
-
translational equilibrium
تعادل انتقالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] حالتی برای جسم که در آن جسم یا ساکن میماند یا با سرعت ثابت بر روی خطی راست در حرکت است
-
تعادل پخشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← ترازمندی پخشی