کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تظلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تظلم
/tazallom/
معنی
۱. ستم کشیدن.
۲. از ظلم کسی شکایت کردن.
۳. دادخواهی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پناهجویی، دادخواهی، شکایت، شکوائیه، شکوه، فریادخواهی
۲. دادخواستن، دادخواهی کردن، شکایت کردن
۳. ستم کشیدن
دیکشنری
petition
-
جستوجوی دقیق
-
تظلم
واژگان مترادف و متضاد
۱. پناهجویی، دادخواهی، شکایت، شکوائیه، شکوه، فریادخواهی ۲. دادخواستن، دادخواهی کردن، شکایت کردن ۳. ستم کشیدن
-
تظلم
فرهنگ فارسی معین
(تَ ظَ لُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - ستم کشیدن . 2 - داد خواستن .
-
تظلم
لغتنامه دهخدا
تظلم . [ ت َ ظَل ْ ل ُ ] (ع مص ) از بیدادی کسی بنالیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بنالیدن از بیدادی کسی . (زوزنی ) (دهار). شکایت نمودن از ظلم کسی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فریاد کردن و نالیدن از بیداد کسی . (غیاث اللغات ) (آن...
-
تظلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tazallom ۱. ستم کشیدن.۲. از ظلم کسی شکایت کردن.۳. دادخواهی.
-
تظلم
دیکشنری فارسی به عربی
عريضة
-
واژههای مشابه
-
تیر تظلم
لغتنامه دهخدا
تیر تظلم . [ رِ ت َ ظَل ْ ل ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آه مظلومان باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء).
-
تظلم آوردن
لغتنامه دهخدا
تظلم آوردن . [ ت َ ظَل ْ ل ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) تظلم برآوردن . داد خواستن . دادخواهی کردن : بترس ز آه دل بینوا که روز جزاتظلم آورد و از تو داد بستاند.سعدی .
-
تظلم برآوردن
لغتنامه دهخدا
تظلم برآوردن . [ ت َ ظَل ْ ل ُ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تظلم آوردن : چون شاه حبش دم تظلم پیش قزل ارسلان برآورد. خاقانی .تظلم برآورد و فریاد خواندکه شفقت برافتاد و رحمت نماند. (بوستان ).ورجوع به تظلم و ماده ٔ پیش شود.
-
تظلم بردن
لغتنامه دهخدا
تظلم بردن . [ ت َ ظَل ْ ل ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) دادخواهی . شکایت پیش بزرگی بردن . از بزرگی داد خواستن : خط سیه کرده تظلم به در چرخ بریدکه شما در خط این سبزوطائید همه . خاقانی .و رجوع به تظلم و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تظلم زدن
لغتنامه دهخدا
تظلم زدن .[ ت َ ظَل ْ ل ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) شکایت کردن از ظلم و تعدی کسی . داد خواستن . دادخواهی کردن : دل شد از دست نه جای سخن است نز توام جای تظلم زدن است . خاقانی .ور در عذاب خشم تو دل زد تظلمی بس بادش این عذاب دگر کز تو بازماند. خاقانی (دیوان چ ...
-
تظلم کردن
لغتنامه دهخدا
تظلم کردن . [ ت َ ظَل ْ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکایت نمودن از تعدی و ظلم و ستم و زیان . (ناظم الاطباء). دادخواهی کردن . داد خواستن : کار بدان منزلت رسید که رشید سوگند خورد که هر کس که از علی تظلم کند آن کس را نزد وی فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 423)...
-
تظلم دار
لغتنامه دهخدا
تظلم دار. [ ت َ ظَل ْ ل ُ ] (نف مرکب ) دادخواه : چون رباب است دست برسر عقل از دم وصل تو تظلم دار.خاقانی .
-
تظلم کنان
لغتنامه دهخدا
تظلم کنان . [ ت َ ظَل ْ ل ُ ک ُ ] (ق مرکب ) در حال دادخواهی . در حال تظلم . دادخواهانه : تظلم کنان سوی راه آمدندعنانگیر انصاف شاه آمدند. نظامی .تظلم کنان رفته زین مرز و بوم مروت به یونان و مردی به روم . نظامی .و رجوع به تظلم و ترکیبهای آن شود.
-
لَمْ تَظْلِمْ
فرهنگ واژگان قرآن
نقصان نمي يافت