کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تطوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تطوف
/tatavvof/
معنی
طواف کردن؛ گرد چیزی گردیدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تطوف
فرهنگ فارسی معین
(تَ طَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) طواف کردن ، چرخ زدن .
-
تطوف
لغتنامه دهخدا
تطوف . [ ت َ طَوْ وُ ] (ع مص ) گرد برآمدن . (تاج المصادر بیهقی ). گردیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). گرد چیزی گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تطوف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tatavvof طواف کردن؛ گرد چیزی گردیدن.
-
جستوجو در متن
-
زیارت
واژگان مترادف و متضاد
پابوسی، تشرف، تطوف، حرم، دیدار، طواف
-
طواف
واژگان مترادف و متضاد
۱. تطوف، دورزنی، زیارت، طوف، گردش، ۲. گرد چیزی گشتن
-
گرد گردیدن
لغتنامه دهخدا
گردگردیدن . [ گ ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) چرخیدن گردوار. چرخ زدن . چرخ خوردن . تطوف . تطواف : چونکه گردی گرد، سرگشته شوی خانه را گردنده بینی وآن تویی .عطار.
-
متطوف
لغتنامه دهخدا
متطوف . [ م ُ ت َ طَوْ وِ ] (ع ص ) گرد چیزی گردنده . (آنندراج ). طواف کننده . و گرد چیزی گردنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطوف شود.
-
ذبیان
لغتنامه دهخدا
ذبیان . [ ] (اِخ ) ابن ذبیان . در سیرت عمربن عبدالعزیز تصنیف الحافظ جمال الدین ابی الفرج عبدالرحمن بن جوزی در جواب عمربن عبدالعزیز بنامه ٔ عمربن الولیدبن عبدالملک گوید خطاب به او: فامّک بنانة امة السکون کانت تطوف فی سوق حمص و تدخل فی حوانیتها. ثم ّ ا...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت ابی مرةبن عروةبن مسعود. من فواضل نساء عصرها. رآها الحارث بن خالد فقال فیها:اطافت بنا شمس النهار و من رأی من الناس شمساً بالعشاء تطوف ابو امها اوفی قریش بذمةو اعمامها اما سألت ثقیف .و فیها یقول :اء من طلل بالجزع من مکة ا...
-
گردیدن
لغتنامه دهخدا
گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص ) پهلوی گرتیتن ، وشتن ، اوستا «ورت » ، هندی باستان «ورتت » ، ورت [ گردیدن ، چرخیدن ]، کردی «گروان » . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). تطوف . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). دَوَران . (منتهی الارب ). گشتن . دور زدن . استدا...