کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تطو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تطو
لغتنامه دهخدا
تطو. [ ت َطْوْ ] (ع مص ) ستم کردن و جور نمودن . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
تتو
لغتنامه دهخدا
تتو. [ ت َ ] (ع اِ)تتوالقلنسوة؛ هر دو گیسوی کلاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ذؤابة و منه تتوالقلنسوة؛ ای ذؤابتاها.
-
تتو
لغتنامه دهخدا
تتو. [ ت َ ت ْ ] (اِ) رجوع به تاتو شود.
-
تتو
لغتنامه دهخدا
تتو. [ ت َ وْ ] (اِ) در هندی نام بیست و پنج قوه است که از لوازم حیوان است . رجوع به آثارالباقیه بیرونی ص 22 و 88 شود.
-
طتو
لغتنامه دهخدا
طتو. [ طُ ت ُوو ] (ع مص ) رفتن . یقال : طتا طُتواً. (منتهی الارب ).
-
تتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: tattoo] tato(u) نوعی خالکوبی، به ویژه روی ابرو و لب.