کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تطهیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تطهیر
/tathir/
معنی
۱. پاک کردن؛ پاکیزه کردن.
۲. چیزی را با آب شستن و پاکیزه ساختن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پاکسازی، پاکی، پاکیزگی، تغسیل، شستشو، طهارت، غسل، وضو
۲. پاک گردانیدن، طاهر کردن ≠ نجس کردن
برابر فارسی
برشنوم
فعل
بن گذشته: تطهیر کرد
بن حال: تطهیر کن
دیکشنری
purgation, sanctification
-
جستوجوی دقیق
-
تطهیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاکسازی، پاکی، پاکیزگی، تغسیل، شستشو، طهارت، غسل، وضو ۲. پاک گردانیدن، طاهر کردن ≠ نجس کردن
-
تطهیر
فرهنگ واژههای سره
برشنوم
-
تطهیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) پاک کردن ، پاکیزه ساختن .
-
تطهیر
لغتنامه دهخدا
تطهیر. [ ت َ ] (ع مص ) پاک کردن . (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پاک گردانیدن و از همین است تطهیر ختان . || ختنه کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : کار اوو تو تا گه تطهیرکار طفل است و آن حجامش شکرش در دهان نهد و آنگه ببرد پاره ای ز اندا...
-
تطهیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tathir ۱. پاک کردن؛ پاکیزه کردن.۲. چیزی را با آب شستن و پاکیزه ساختن.
-
واژههای مشابه
-
تطهیر شدن
واژگان مترادف و متضاد
پاک شدن، طاهر شدن، تطهیر یافتن
-
تطهیر کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. طاهر کردن، نجاستزدایی کردن، طهارت گرفتن، پاک کردن ۲. غسل کردن ۳. حلال کردن ۴. ختنه کردن ۵. گناهزدایی کردن
-
تطهیر دادن
لغتنامه دهخدا
تطهیر دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) غسل دادن . پاک کردن . آب کشیدن : بس که آلوده ٔ عصیان شده دل تا محشردامنش را نتوان داد به زمزم تطهیر. علی خراسانی (از آنندراج ).و رجوع به تطهیر شود.
-
تطهیر کردن
لغتنامه دهخدا
تطهیر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاک کردن . شستن . || ختنه کردن : مثال داد تا کوشک کهن محمودی زاولی بیاراستند تا از امیران ، فرزندان چند تن تطهیر کنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 366). و رجوع به تطهیر شود.
-
تطهیر گرفتن
لغتنامه دهخدا
تطهیر گرفتن . [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) تطهیر یافتن . پاک شدن . طهارت یافتن : صادق آن مهبط اسرار لدنی که گرفت دامن شرع ز سرچشمه ٔ علمش تطهیر. علی خراسانی (از آنندراج ).و رجوع به تطهیر شود.
-
تطهیر یافتن
لغتنامه دهخدا
تطهیر یافتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) پاک شدن . تطهیر گرفتن . طهارت یافتن : پیش از این بود پر از لوث خطا چون زمزم یافت از آب کف شرع پیمبر تطهیر. علی خراسانی (از آنندراج ).و رجوع به تطهیر و ترکیبات آن شود.
-
تطهیر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حرر
-
تطهیر و تزکیه
فرهنگ گنجواژه
بهسازی روح و پرورش آن.