کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تطاول کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تطاول کشیدن
مترادف و متضاد
جفادیدن، ستم دیدن، تحمل ظلم کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تطاول کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
جفادیدن، ستم دیدن، تحمل ظلم کردن
-
واژههای مشابه
-
تَطَاوَلَ
فرهنگ واژگان قرآن
به درازا انجاميد-طول کشيد
-
تطاول کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ظلم کردن، ستم کردن، جفا کردن، جور کردن ۲. تعدی کردن، دستاندازی کردن
-
تطاول کردن
لغتنامه دهخدا
تطاول کردن . [ ت َ وُ ک َ دَ] (مص مرکب ) ظلم و جور کردن . معامله کردن با درشتی و گستاخی . (ناظم الاطباء). تجاوز و تعدی : پسندیده کاران جاویدنام تطاول نکردند بر مال عام . (بوستان ).تطاول که تو کردی به دوستی با من من آن بدشمن خونخوار خویش نپْسندم . سعد...
-
تطاول پیشه
لغتنامه دهخدا
تطاول پیشه . [ ت َ وُ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) جابر و متعدی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تطاول شود.
-
جور و تطاول
فرهنگ گنجواژه
ستم و غارت.
-
جستوجو در متن
-
کشیدن
لغتنامه دهخدا
کشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص ) (از: کش + یدن ، پسوند مصدری ) بردن . گسیل داشتن . سوق دادن . از جای به جائی نقل مکان دادن . (یادداشت مؤلف ). بردن از جایی به جای دیگر. نقل کردن . منتقل ساختن : که گستهم و بندوی را کرده بندبزندان کشیدند ناسودمند. فردوسی ...
-
اشناق
لغتنامه دهخدا
اشناق . [ اِ ] (ع مص ) اشناق قِربه ؛ به شِناق [دوال تسمه ] بستن سر مشک را. (منتهی الارب ). بستن سر مشک و بدست گرفتن سر دوال آن به دو دست . (از المنجد). سر مشک ببستن . (تاج المصادر). || اشناق بعیر؛ بازایستانیدن شتر را به کشیدن مهار چنان که پس گردن شتر...
-
زجر
لغتنامه دهخدا
زجر. [ زَ ] (از ع ، مص ) در اصل بمعنی بازداشتن است لیکن در محاوره ٔ فارسیان بمعنی لازم که ضرب و سرزنش باشد مستعمل است . (غیاث اللغات ). ایذا و اذیت و ضرب و شکنجه و کتک . (ناظم الاطباء). آزار و اذیت . و این معنی مخصوص فارسی است . (فرهنگ نظام ) : درشود...
-
دست دراز کردن
لغتنامه دهخدا
دست دراز کردن . [ دَ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کشیده و ممتد کردن دست . منبسط ساختن دست : کند خواجه بر بستر جانگدازیکی دست کوتاه و دیگر دراز. سعدی .که دستی به جود و کرم کن درازدگر دست کوته کن از ظلم و آز. سعدی . || کشیدن دست برای گرفتن چیزی یا نشان دادن ...
-
آستین
لغتنامه دهخدا
آستین . (اِ)قسمتی از جامه که دست را پوشد از بن دوش تا بند دست . کُم ّ. (السامی فی الاسامی ). آستن . آستی : که آن شاه و لشکر بدین سو گذشت که از باد کژآستین تر نگشت . فردوسی .شد از کار ایشان دلش پر ز بیم بپوشید رخ به آستین گلیم . فردوسی .جهان سربه سر گ...
-
سر برآوردن
لغتنامه دهخدا
سر برآوردن . [ س َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از یاغی شدن . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). کنایه از برگشتن و یاغی شدن باشد از صاحب و ولی نعمت خود. (برهان ) : و چون این آوازه به دیگر شهرهای پارس افتاد هیچکس سر بر نیارست آوردن ، جمله صافی و مستخلص م...
-
دراز کردن
لغتنامه دهخدا
دراز کردن .[ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امتداد دادن . ممتد کردن . طویل ساختن . (ناظم الاطباء). طول دادن . (یادداشت مرحوم دهخدا). بسمت بالا کشیدن . ارتفاع دادن . اًطالة. (دهار). اًطوال . (تاج المصادر بیهقی ). تَطویل . (دهار). خرط؛ دراز کردن آهن را چون عمو...