کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصمیم گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تصمیم گرفتن
مترادف و متضاد
۱. اراده کردن، عزم کردن
۲. قصد کردن، نیت کردن
۳. مصمم شدن
برابر فارسی
برآن شدن
دیکشنری
decide, determine, conclude, resolve, predetermine, will
-
جستوجوی دقیق
-
تصمیم گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اراده کردن، عزم کردن ۲. قصد کردن، نیت کردن ۳. مصمم شدن
-
تصمیم گرفتن
فرهنگ واژههای سره
برآن شدن
-
تصمیم گرفتن
لغتنامه دهخدا
تصمیم گرفتن . [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) اتخاذ تصمیم .اراده کردن . قصد نمودن : مگر تصمیم نگرفته اند که نژاد بشر نابود شود؟ (سایه روشن هدایت ص 19).
-
تصمیم گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
قرر
-
واژههای مشابه
-
تصميم
دیکشنری عربی به فارسی
طرح کردن , قصد کردن , تخصيص دادن , طرح , نقشه , زمينه , تدبير , قصد , خيال , مقصود , تعيين , عزم , تصميم
-
decision rule
قاعدۀ تصمیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار، ریاضی] تابعی از فضای نمونه به فضای عمل که طبق آن میتوان تصمیمی آماری مبتنی بر مشاهدات اتخاذ کرد متـ . تابع تصمیم decision function
-
decision height
ارتفاع تصمیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ارتفاعی مشخص از سطح زمین که خلبان با رسیدن به آن، براساس شرایط، تصمیم به ادامۀ تقرب و نشست یا انصراف از تقرب میگیرد
-
decision function
تابع تصمیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آمار، ریاضی] ← قاعدۀ تصمیم
-
decision speed, V1
سرعت تصمیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] سرعتی که اگر در بالاتر از آن یک موتور از کار بیفتد، برخاست انجام میشود و اگر در پایینتر از آن از کار بیفتد، برخاست لغو میشود
-
two-level game
تصمیم دووجهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] تصمیمی که هم برای تحقق اهداف داخلی و هم اهداف خارجی اتخاذ شود
-
decision making
تصمیمگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرایند شناختی انتخاب یک موضوع یا مورد از میان چند گزینه
-
تصمیم داشتن
لغتنامه دهخدا
تصمیم داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) عزم داشتن . اراده داشتن . قصد داشتن : او تصمیم دارد که این کار را بکند.
-
تصمیم گرفت
دیکشنری فارسی به عربی
أبرَمَ (أکَّدَ) العَزمَ ، اِتّخذَ إجراءً ، اِتّخذ خُطوَةً ، اِتّخذَ المُبادَرَةَ
-
تصمیم گیری
دیکشنری فارسی به عربی
اِتّخاذ القرارِ