کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصلف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تصلف
/tasallof/
معنی
۱. تملق گفتن؛ چاپلوسی کردن.
۲. لاف زدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تملق گفتن، چاپلوسی کردن، چربزبانی کردن
۲. گزاف گفتن، لافزدن، لافیدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تصلف
واژگان مترادف و متضاد
۱. تملق گفتن، چاپلوسی کردن، چربزبانی کردن ۲. گزاف گفتن، لافزدن، لافیدن
-
تصلف
فرهنگ فارسی معین
(تَ صَ لُّ) [ ع . ] (مص ل .) لاف زدن ، تملّق گفتن .
-
تصلف
لغتنامه دهخدا
تصلف . [ ت َ ص َل ْ ل ُ ](ع مص ) لاف زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). لاف زنی نمودن و چاپلوسی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تملق . (اقرب الموارد) : آفت عقل تصلف است ... و آفت دل ضعیف ، آواز قوی ...
-
تصلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasallof ۱. تملق گفتن؛ چاپلوسی کردن.۲. لاف زدن.
-
واژههای همآوا
-
تسلف
لغتنامه دهخدا
تسلف . [ ت َ س َل ْل ُ ] (ع مص ) سلف فاستدن . (تاج المصادر بیهقی ). سلف واستدن . (زوزنی ). بها پیش گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || وام گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). استقراض . (متن اللغة) (اقرب الموارد). قرض گر...
-
جستوجو در متن
-
لاف زنی
لغتنامه دهخدا
لاف زنی . [ زَ ] (حامص مرکب ) خودستائی . تصلف . تعنفص . (منتهی الارب ).
-
چاپلوسی
واژگان مترادف و متضاد
تبصبص، تصلف، تملق، چربزبانی، مداهنه، دملابه، کرنش، دملیسه، خایهمالی، مجیزگویی، کرنشگری،
-
تملق
واژگان مترادف و متضاد
۱. تبصبص، تصلف، چاپلوسی، چربزبانی، ریاکاری، زبانبهمزدی، سالوس، مجیز، مجیزگویی، دملابه، مداهنه، موسموس ۲. چاپلوسی کردن، چرب زبانی کردن، مجیز گفتن، مداهنه کردن، لابه کردن
-
تملق گفتن
لغتنامه دهخدا
تملق گفتن . [ ت َ م َل ْ ل ُ گ ُ ت َ ](مص مرکب ) خوش آمد گویی . مدح گفتن . تصلف . گفتن محاسنی که در سجیه ٔ طرف مقابل نباشد. رجوع به تملق شود.
-
مدح گستری
لغتنامه دهخدا
مدح گستری . [ م َ گ ُ ت َ ] (حامص مرکب ) مداحی . ستایش : بی شائبه ٔ تکلف و سخنوری و غایله ٔ تصلف و مدح گستری . (حبیب السیر ج 3 ص 322).
-
متصلف
لغتنامه دهخدا
متصلف .[ م ُ ت َ ص َل ْ ل ِ ] (ع ص ) رجل متصلف ؛ مرد لافی . (منتهی الارب ). چاپلوسی کننده و لاف زنی نماینده . (آنندراج ). تملق کننده . (از اقرب الموارد). و رجوع به تصلف شود.
-
چاپلوسی کردن
لغتنامه دهخدا
چاپلوسی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تملق گفتن . به دروغ و ریا و تظاهر سخنی گفتن با عملی انجام دادن . به دروغ و ریا و تظاهر کسی را ستودن یا اظهار کوچکی و ارادت نمودن : تملق ؛ چاپلوسی کردن . تَلین ؛ چاپلوسی کردن . تصلف ؛ چاپلوسی کردن (منتهی الارب ).
-
تبلتع
لغتنامه دهخدا
تبلتع. [ ت َ ب َ ت ُ ] (ع مص ) گشاده شدن در سخن است که گویا دشنام و بد میگوید در سخن یا آن کسی که پیچیده است زبان او. (شرح قاموس ) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). || دعوی زیرکی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || خود پسندیدن . اعجاب بنفس . (ذیل ...