کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصغیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تصغیر
/tasqir/
معنی
۱. (ادبی) در دستور زبان، کوچک کردن معنی کلمه با اضافه کردن ادات تصغیر از قبیل «چه»، «ک»، و «و»، مانند دریاچه، پسرک، دخترو.
۲. [قدیمی] کوچک کردن؛ خرد و حقیر کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استحقار، تحقیر، خوارداشت، کوچکشماری ≠ تعظیم
۲. حقیر کردن، خوار داشتن ≠ بزرگ داشتن
۳. کوچک کردن ≠ تعظیم
فعل
بن گذشته: تصغیر کرد
بن حال: تصغیر کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تصغیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. استحقار، تحقیر، خوارداشت، کوچکشماری ≠ تعظیم ۲. حقیر کردن، خوار داشتن ≠ بزرگ داشتن ۳. کوچک کردن ≠ تعظیم
-
تصغیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - کوچک کردن . 2 - کوچک کردن معنی واژه ای به وسیلة ادات تصغیر، مانند «چه » «ک ».
-
تصغیر
لغتنامه دهخدا
تصغیر. [ ت َ ] (ع مص ) خرد گردانیدن چیز یاکسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کوچک کردن . (آنندراج ). خرد کردن . (دهار). تحقیر. (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). || در تداول علم صرف جاری کردن اسم را بر فُعَیل و نحوآن . (از منت...
-
تصغیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasqir ۱. (ادبی) در دستور زبان، کوچک کردن معنی کلمه با اضافه کردن ادات تصغیر از قبیل «چه»، «ک»، و «و»، مانند دریاچه، پسرک، دخترو.۲. [قدیمی] کوچک کردن؛ خرد و حقیر کردن.
-
واژههای مشابه
-
حرف تصغیر
لغتنامه دهخدا
حرف تصغیر. [ ح َ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاف و واو است ، چنانکه در مردک و پسرک . (المعجم ص 172). و در ص 182 آرد: حرف تصغیر و آن واوی است که بجای کاف استعمال کنند، چنانکه شاعر گفته است :چشم خوش تو که آفرین باد بروبا ما نظری نمیکند ای پسرو.ی...
-
واژههای همآوا
-
تصقیر
لغتنامه دهخدا
تصقیر. [ ت َ ] (ع مص ) افروختن آتش را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
استحقار
واژگان مترادف و متضاد
تحقیر، تصغیر، خواری، کوچکشماری
-
ژه
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) že علامت تصغیر: دریاژه، نایژه.
-
غدیر
لغتنامه دهخدا
غدیر.[ غ ُ دَ ] (ع اِمصغر) تصغیر غدر، به معنی بی وفائی است . || تصغیر غَدیر، آب . (معجم البلدان ).
-
عمیر
لغتنامه دهخدا
عمیر.[ ع ُ م َ ] (ع اِ مصغر) تصغیر عُمْر. رجوع به عُمر شود. || تصغیر عَمرو. رجوع به عَمرو شود.
-
نافچه
لغتنامه دهخدا
نافچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) تصغیر ناف است ، از: ناف + چه (علامت تصغیر). رجوع به ناف شود.
-
گاله
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (پس .) پسوند دال بر تصغیر است : پر گاله .