کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصعر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تصعر
لغتنامه دهخدا
تصعر. [ ت َ ص َع ْ ع ُ ] (ع مص ) کژ کردن روی یا کژ کردن رخسار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کج کردن روی از خودپسندی . (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
لَا تُصَعِّرْ
فرهنگ واژگان قرآن
ازروي تكبر گردنت را كج نكن(کلمه صعر به معناي کج بودن گردن ، و کلمه تصعير به معناي گرداندن گردن از نظرها از روي تکبر است ودر جمله"لَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ ":روي خود را به کلي از مردم مگردان ، و از کسي که دارد با تو سخن ميگويد از در توهين اعراض مکن)
-
واژههای همآوا
-
تسعر
لغتنامه دهخدا
تسعر. [ ت َ س َع ْع ُ ] (ع مص ) افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اتقاد. رجوع به همین کلمه شود. || مشتعل شدن هیزم . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || برانگیخته شدن جنگ . (از متن ا...
-
تسار
لغتنامه دهخدا
تسار. [ ] (اِخ ) گای لیتسرانج مصحح فارسنامه ٔ ابن البلخی این اسم را که در متن فارسنامه ٔ مصحح وی آمده تحریفی از سام می داند و در نسخه ٔ چاپ سیدجلال الدین تهرانی ص 48 تیسار آمده است . او وزیر اردشیربن بابک است : ... وزیری داشت نام او تسار و پیش از آن ...
-
تسار
لغتنامه دهخدا
تسار. [ ت َ رر ] (ع مص ) با کسی راز گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با هم راز گفتن . (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). با هم راز گفتن و آگهی یافتن بعض قوم از سرّ بعضی دیگر. (از المنجد). || لذت بردن از آنچه که تو ناخوش داری آنرا مانند...
-
تسار
لغتنامه دهخدا
تسار. [ ت ِ] (اِخ ) تزار. رجوع به تزار در همین لغت نامه شود.
-
جستوجو در متن
-
متصعر
لغتنامه دهخدا
متصعر. [ م ُ ت َ ص َع ْ ع ِ ] (ع ص ) کج کننده ٔ رخسار و روی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کج روی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تصعر شود. || گرد شده و گره مانند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
تصعیر
لغتنامه دهخدا
تصعیر. [ ت َ ] (ع مص ) روی بگردانیدن . (زوزنی ) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کژ کردن رخسار از کبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): و لا تُصَعِّر خدک للناس . (قرآن 31 / 18)؛ ای لاتمله عنهم کما یفعل المتکبرون . (از اقرب الموارد). ||...