کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصریع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تصریع
/tasri'/
معنی
در بدیع، آوردن قافیه در مصراع اول ابیات غزل یا قصیده بعد از بیت اول، مانندِ این شعر: صبر کن ای دل که صبر، سیرت اهل صفاست / چارۀ عشق احتمال، شرط محبت وفاست ـ مالک رد و قبول، هرچه کند پادشاست / گر بزند حاکم است، ور بنوازد رواست ـ گرچه بخواند هنوز، دستِ جَزَع بر دعاست / ورچه براند هنوز، روی امید از قفاست (سعدی۲: ۳۳۱).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تصریع
لغتنامه دهخدا
تصریع. [ ت َ ] (ع مص ) افکندن کسی را. || قافیه آوردن در مصراع اول از بیت . || بیت را صاحب دو مصراع گردانیدن . || دو در ساختن مر باب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تصریع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) tasri' در بدیع، آوردن قافیه در مصراع اول ابیات غزل یا قصیده بعد از بیت اول، مانندِ این شعر: صبر کن ای دل که صبر، سیرت اهل صفاست / چارۀ عشق احتمال، شرط محبت وفاست ـ مالک رد و قبول، هرچه کند پادشاست / گر بزند حاکم است، ور ب...
-
واژههای همآوا
-
تسریع
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرعت، شتاب ≠ کند ۲. تعجیل، عجله ≠ تاخیر ۳. سرعت بخشیدن ۴. شتاب کردن، سرعت گرفتن ≠ تاخیر کردن
-
تسریع
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) شتاب آوردن .
-
تسریع
لغتنامه دهخدا
تسریع. [ ت َ ] (ع مص ) تسریع بمعنی شتافتن اصلا در کتب لغت دیده نمی شود، بجای آن اسراع بر وزن اکرام است که سرعت مانند قدرت نیز اسم آن میباشد. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال دوم ). شتابانیدن . (دهار). || مبادرت کردن بسوی چیزی و سرعت کردن . (از متن...
-
تسریع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasri' شتاب کردن در کاری؛ شتافتن.
-
جستوجو در متن
-
مقطعات
لغتنامه دهخدا
مقطعات . [ م ُ ق َطْ طَ ] (ع ص ، اِ) پاره های جامه ٔ نیکو وجامه های کوتاه یا چادرهای نگارین . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جامه های کوتاه یا بردهای دارای نقش ونگار یا شبه جبه و مانند آن از خز. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || مقطعات الشعر؛...
-
دوبیتی
لغتنامه دهخدا
دوبیتی . [ دُ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) (اصطلاح عروضی ) مثنات . مثنی . (السامی فی الاسامی ). مثناة. (زمخشری ). رباعی . (یادداشت مؤلف ). ترانه . (صحاح الفرس ) (فرهنگ اسدی ). رباعی ، چه به اصطلاح عروض دو بیت مربع را گویند و چون مجموع آن به منزله...