کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصحیح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تصحیح
/tashih/
معنی
۱. اغلاط نوشته یا کتابی را گرفتن و آن را بیغلط کردن.
۲. صحیح کردن؛ درست کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اصلاح، بهسازی، تنقیح، حکواصلاح، غلطگیری ≠ تحریف، تصحیف
۲. درست کردن، صحیح کردن، بیغلط کردن، غلطگیری کردن
برابر فارسی
درست کردن
فعل
بن گذشته: تصحیح کرد
بن حال: تصحیح کن
دیکشنری
correction
-
جستوجوی دقیق
-
تصحیح
واژگان مترادف و متضاد
۱. اصلاح، بهسازی، تنقیح، حکواصلاح، غلطگیری ≠ تحریف، تصحیف ۲. درست کردن، صحیح کردن، بیغلط کردن، غلطگیری کردن
-
تصحیح
فرهنگ واژههای سره
درست کردن
-
correction
تصحیح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] افزودن یک مقدار به یک کمیت یا کاستن از آن برای جبران انحرافهای مشخص و غیرقابلصرفنظر در اندازهگیری
-
تصحیح
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) درست کردن ، صحیح کردن غلط های نوشته ای . 2 - (اِمص .) غلط گیری .
-
تصحیح
لغتنامه دهخدا
تصحیح . [ ت َ ] (ع مص ) از بین بردن بیماری مریض . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). در لغت از بین بردن بیماری از مریض است . (از تعریفات جرجانی ). مصدر باب تفعیل و مشتق از لفظ صحت است که بمعنی ضد بیماری از بدن بیمار است . (از کشاف اصطلاحات الفن...
-
تصحیح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tashih ۱. اغلاط نوشته یا کتابی را گرفتن و آن را بیغلط کردن.۲. صحیح کردن؛ درست کردن.
-
تصحیح
دیکشنری فارسی به عربی
تصحيح
-
تصحیح
واژهنامه آزاد
درستاری، درست آوردن، درست آراستن، درست کردن، وجین کردن، خوب و بد را از هم سوا کردن، بهسازی و اصلاح، صحیح کردن، غلط گیری و ...
-
واژههای مشابه
-
تصحيح
دیکشنری عربی به فارسی
تصحيح , اصلا ح , غلط گيري , تاديب
-
تصحیح کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ویراستاری کردن، ویرایش کردن، ادیت کردن، اصلاح کردن، حکواصلاح کردن، تنقیح کردن، منقح ساختن ۲. غلطگیری کردن، خطایابی کردن ۳. رفع اشکال کردن، بهسازی کردن ۴. ارزشیابی شدن (اوراق امتحانی)
-
تصحیح کردن
فرهنگ واژههای سره
درست کردن، ویراستن
-
tidal correction
تصحیح کِشَند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] تصحیح اندازهگیریهای گرانی برای جبران اثرهای ماه و خورشید یا همان کِشَند زمین متـ . تصحیح کِشَند زمین Earth-tide correction
-
weathering correction
تصحیح هوازدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] گونهای تصحیح در اکتشاف لرزهای که بر روی دادهها اعمال میشود
-
Eötvös correction, Eötvös effect
تصحیح اتووش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] تصحیحی در اندازهگیریهای گرانی برای شتاب مرکزگرای حاصل از سرعت شرقی غربی بر روی سطح زمین چرخان