کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصافق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تصافق
لغتنامه دهخدا
تصافق . [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) با یکدیگر بیعت کردن . (زوزنی ). همدیگر دست زدن در بیع و بیعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تبایع قوم . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
متصافق
لغتنامه دهخدا
متصافق . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) هم دیگر دست زننده در بیع و در بیعت . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بر دست همدیگر زننده در بیع و شری و در بیعت . (ناظم الاطباء). و رجوع به تصافق شود.
-
باهم
لغتنامه دهخدا
باهم . [ هََ ] (ق مرکب ) همراه . معاً. به معیت . به اتفاق . به اتحاد. با یکدیگر. (ناظم الاطباء). بهم . متفقاً. متحداً. جفت . یکجا : خوبان چو بهم گرمی بازار فروشندباهم بنشینند و خریدار فروشند. عرفی .الفة؛ باهم آمیختن . ممزوج ؛ باهم آمیخته . لم ؛ باهم ...