کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصادم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تصادم
/tasādom/
معنی
به هم زده شدن؛ به هم کوفته شدن؛ سخت به هم خوردن دو چیز؛ کوفته شدن دو جسم به یکدیگر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برخورد، تصادف
۲. درگیری
برابر فارسی
برخورد
فعل
بن گذشته: تصادم کرد
بن حال: تصادم کن
دیکشنری
beat, bump, collision, hit, impact, percussion, plump, smash, smashup
-
جستوجوی دقیق
-
تصادم
واژگان مترادف و متضاد
۱. برخورد، تصادف ۲. درگیری
-
تصادم
فرهنگ واژههای سره
برخورد
-
تصادم
فرهنگ فارسی معین
(تَ دُ) [ ع . ] (مص ل .) به هم کوفتن ، سخت به هم خوردن دو چیز.
-
تصادم
لغتنامه دهخدا
تصادم . [ ت َ دُ ] (ع مص ) بهم واکوفتن . (زوزنی ). برهم زدن و با هم کوفتن و انبوهی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بهم واکوفته شدن . (مجمل اللغة). بهم واکوفتن . و گاهی مراد از آن انبوه باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خود را بیکدیگر زدن سواران ...
-
تصادم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasādom به هم زده شدن؛ به هم کوفته شدن؛ سخت به هم خوردن دو چیز؛ کوفته شدن دو جسم به یکدیگر.
-
تصادم
دیکشنری فارسی به عربی
اشتباک , اصطدام , حطم , صدمة
-
واژههای مشابه
-
تصادم کردن
لغتنامه دهخدا
تصادم کردن . [ ت َ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بهم برخوردن و دوچار شدن . (ناظم الاطباء).
-
تصادم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اصطدم
-
تصادم دو توپ
دیکشنری فارسی به عربی
مدفع
-
تصادم شدید کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اشتباک
-
باعقب کشتی تصادم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
موخرة السفينة
-
freight collision clause
شرط برگشت کرایه در تصادم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بندی در بیمهنامۀ دریایی مربوط به استراداد کرایۀ فرست در صورت وارد آمدن خسارت به بار کشتی براثر تصادم
-
صدای تصادم نیزه و شمشیر
دیکشنری فارسی به عربی
مشبک