کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تصاحب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
seising
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مواجه شدن، مالک شدن، تصاحب کردن
-
seised
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وارد شدن، مالک شدن، تصاحب کردن
-
seise
دیکشنری انگلیسی به فارسی
داخل شدن، مالک شدن، تصاحب کردن
-
بالا رفتن ، بالا کشیدن
لهجه و گویش تهرانی
پول و ثروت کسی را تصاحب نمودن
-
steal
توپربایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در بسکتبال، تصاحب توپی که در مالکیت حریف است
-
استملاک
دیکشنری عربی به فارسی
فراگيري , اکتساب , استفاده , مالکيت , تصرف , تصاحب , تملك
-
بالا کشیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تصاحب کردن، خوردن ۲. بالا دادن ۳. شدت یافتن، شدید شدن ۴. طولانی شدن
-
instrumental aggression, operant aggression
پرخاشگری ابزاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] عمل خصمانۀ معطوف به تصاحب یا بازپسگیری شیء یا قلمرو یا امتیازی ویژه
-
تقارن
لغتنامه دهخدا
تقارن . [ ت َ رُ ] (ع مص ) تصاحب . (اقرب الموارد).
-
اِحْتَلَّ
دیکشنری عربی به فارسی
اشغال کرد , تصاحب کرد , غصب کرد , به خود اختصاص داد , تصرف کرد , به اشغال در اورد , دست يافت بهف حائزي … شد
-
تصرف
واژگان مترادف و متضاد
۱. استملاک، تصاحب، تملک، ۲. ضبط، قبض، قبضه ۳. اشغال، تسخیر، تسلط، چیرگی، دستاندازی، غلبه ۴. ازاله بکارت، تصاحب کردن ۵. تغییر، دگرگونی ۶. بهدست آوردن ۷. تاثیر، نفوذ
-
تصرف کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهچنگ آوردن، تصاحب کردن، مالک شدن ۲. اشغال کردن، تسخیر کردن، مسخر کردن، گرفتن، متصرف شدن، صاحب شدن، متملک شدن
-
لاشخور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لاشخوار، لاشهخوار› lāšxor ۱. (زیستشناسی) کرکس.۲. (صفت) جانوری که لاشۀ جانوران دیگر را بخورد.۳. (صفت) [مجاز] کسی که مالوثروت دیگری را به زور تصاحب کند.
-
اخترمه
فرهنگ فارسی معین
( اَ تَ مِ یا مَ) [ تر - مغ . ] ( اِ.) در میان ایل های کرمانشاه «یخترمه » نیز گویند. اسب و سلاح و بار و بنة دشمن که پس از کشتن وی تصاحب کنند.
-
seized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کشف و ضبط، ضبط کردن، تصاحب کردن، غصب کردن، مصادره کردن، بتصرف آوردن، قاپیدن، توقیف کردن، دچار حمله شدن، درک کردن، مبتلا کردن