کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تشکل
/tašakkol/
معنی
۱. شکل پیدا کردن؛ صورت پذیرفتن؛ بهصورتی درآمدن.
۲. [قدیمی] خوبصورت شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شکل گرفتن، صورتپذیرفتن
۲. متشکل شدن
۳. صورتپذیری، شکلگیری
دیکشنری
constitution, formation
-
جستوجوی دقیق
-
تشکل
واژگان مترادف و متضاد
۱. شکل گرفتن، صورتپذیرفتن ۲. متشکل شدن ۳. صورتپذیری، شکلگیری
-
تشکل
فرهنگ فارسی معین
(تَ شَ کُّ) [ ع . ] (مص ل .) صورت پذیرفتن ، شکل گرفتن .
-
تشکل
لغتنامه دهخدا
تشکل . [ ت َ ش َک ْ ک ُ ] (ع مص ) صورت گرفتن چیزی . (ناظم الاطباء). (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بعضی از میوه پخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). به پختن درآمدن انگور و رسیده شدن بعض آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد...
-
تشکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašakkol ۱. شکل پیدا کردن؛ صورت پذیرفتن؛ بهصورتی درآمدن.۲. [قدیمی] خوبصورت شدن.
-
جستوجو در متن
-
politician, politico 1
سیاستگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] کسی که در حکومت یا یک تشکل سیاسی بهصورت حرفهای فعالیت میکند متـ . سیاستمدار
-
متشکل
لغتنامه دهخدا
متشکل . [ م ُ ت َ ش َک ْ ک ِ ] (ع ص ) صورت گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشکل شود.
-
ربین
واژهنامه آزاد
این کلمه از دو قسمت ر + بین تشکل شده است و می توان آن را به صورت ره + بین نیز گفن ره به معنای راه و ربین به معنای کسی که راه را می داند
-
civil society
جامعۀ مدنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] یکی از حوزههای عمومی حیات اجتماعی مبتنی بر مشارکت اجتماعی ازطریق فعالیتهای داوطلبانه در انجمنها و رسانهها و اتحادیههای صنفی و دیگر تشکلهای حرفهای در چارچوب قانون و در کنار نهادهای خانواده و دولت
-
یبوسة
لغتنامه دهخدا
یبوسة. [ ی ُ س َ ] (ع اِمص ) خشکی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). ضد رطوبت . (از اقرب الموارد). || در اصطلاح فلسفه ٔ قدیم کیفیتی است که صعوبت تشکل و تفرق و اتصال را در جسم موجب می شود. (از تعریفات جرجانی ) (از اقرب الموارد). یکی از کیف...
-
کاجیره
لغتنامه دهخدا
کاجیره . [ رَ / رِ ] (اِ) کاچیره . کاژیره . کافشه . رجوع به کافشه شود. گل رنگ . بَهرَم . بهرمان . کاغاله . گل کاغاله . عُصفر معصفر. کاکیان . خسق . خسک . دانه ای باشد سفید که از آن روغن کشند و به عربی آن دانه را احریض و گل آن را معصفر گویند و بعضی گوی...
-
حرف تشبیه
لغتنامه دهخدا
حرف تشبیه . [ ح َ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف شکل . حرف شبه . حرف شکل و شبه . شمس قیس در عنوان حرف شکل و شبه گوید: سین و الف و راء است که در اواخراسماء معنی تشکل و تشبه دهد به چیزی ، چنانکه شرمسارو نگونسار و گرز گاوسار و بمعنی موضع نیز باش...
-
اصوات
لغتنامه دهخدا
اصوات . [ اَص ْ ](ع اِ) ج ِ صوت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 65) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). آوازها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بانگها. فریادها. صوتها و صداها. (ناظم الاطباء).و رجوع به صوت شود. || آوازه ها. نیکنامیها. شهرتها. (از اقرب الموارد). و رجوع...
-
حوران
لغتنامه دهخدا
حوران . [ ح َ ] (اِخ ) شهری است به دمشق . (منتهی الارب ). نام ناحیتی است نزدیک دمشق در راه دمشق و حجاز. (ابن بطوطه ). ناحیه ٔ بزرگی است از اعمال دمشق در جانب قبله مشتمل بر قراء و مزارع بسیار. قصبه ٔ این ناحیه را بصری گویند و اذرعات و زرع و غیره متعلق...
-
ملک
لغتنامه دهخدا
ملک . [ م َ ل َ ] (ع اِ) فرشته . ج ، ملائکة. املاک . (مهذب الاسماء). فرشته . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). فرشته . ج ، ملائکة. ملائک . (ناظم الاطباء). سروش . فرشته . فریشته . فرسته . روح . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جسم لطیف نورانی که...