کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشه
لغتنامه دهخدا
تشه . [ ت َ ش َ / ش ِ ] (اِ) پیمانه ٔ روغن . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). پیمانه ٔ روغن که بدان روغن در چراغ اندازند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
تشح
لغتنامه دهخدا
تشح . [ ت َ ش َ ] (ع اِ) ترس و بیم بمعنی تشحه است . رجل اَتشح ؛ مرد تشحه ناک . (منتهی الارب ). مردی است بددل یا خشمناک یا پلیدنفس و حریص . تشح به تحریک مثل تشحه . (از شرح قاموس ). || جدّ و حمیت . (آنندراج ). رجوع به تشحه شود.
-
جستوجو در متن
-
جشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jašše تشه؛ پیمانۀ روغن.
-
تش
لغتنامه دهخدا
تش . [ ت َ ] (اِ) آتش را گویند که عربان نار خوانند. (برهان ). آتش . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : از آن پس نبد زندگانیش خوش ز تیمار زد بر دل خویش تش . فردوسی .ز رستم دل نامور گشت خوش نزد نیز بر دل ز تیمار تش . فردوسی .موسی ان...