کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشنه شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تشنه کامی
لغتنامه دهخدا
تشنه کامی . [ ت ِ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) آرزومندی . خواهان چیزی بودن : دگر از تشنه کامی های مشتاقان چه می پرسی به رنگ لاله تنها جام می نوشد نبیذ اینجا. ناصرعلی (از آنندراج ).رجوع به تشنه کام شود.
-
تشنه کش
لغتنامه دهخدا
تشنه کش . [ ت ِ ن َ /ن ِ ک ُ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ خواهان آب . که تشنگان را کشد. که تشنه را بفریبد بطلب آب و بکشد : زین سراب تشنه کُش پرهیز کن تشنگان بسیار کشته ست این سراب .ناصرخسرو.
-
تشنه لب
لغتنامه دهخدا
تشنه لب . [ ت ِ ن َ / ن ِ ل َ ] (ص مرکب ) عطشان و سوخته لب . (ناظم الاطباء) : دوستان تشنه لب را زیر خاک از نسیم جرعه دان یاد آورید. خاقانی .من گل خون به دهان آمده و تشنه لبم بر گل تشنه ، گه ژاله هوایید همه . خاقانی .تشنه لب بر در دریا چو صدف سر و تن ...
-
تشنه کام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tešnekām کسی که کام او از تشنگی خشک شده باشد؛ بسیارتشنه.
-
تشنه لب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tešnelab کسی که لبهایش از تشنگی خشک شده باشد؛ تشنه؛ بسیارتشنه.
-
تشنه بودن
دیکشنری فارسی به عربی
عطش
-
تشنه بخون
دیکشنری فارسی به عربی
متعطش للدماء
-
تشنه لب
لهجه و گویش تهرانی
تشنه
-
شاه تشنه لب
لغتنامه دهخدا
شاه تشنه لب . [ هَِ ت ِ ن َ / ن ِ ل َ ] (اِخ ) یا شاه تشنه لبان . لقبی که شیعیان فارسی زبان به حضرت امام حسین علیه السلام دهند. (یادداشت مؤلف ).
-
تشنه ٔ آب زا
لغتنامه دهخدا
تشنه ٔ آب زا. [ ت ِ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی مستسقی است که هرچه آب خورد رفع تشنگی او نشود و زرداب در شکمش افزاید و این لغت در فرهنگ و لغت ها نبود. از این شعر عنصری بدست آمد. (انجمن آرا) (از آنندراج ) : چو تشنه ٔ آب زا از بیم و از...
-
گرسنه و تشنه
فرهنگ گنجواژه
محتاج خوردن و نوشیدن.
-
تشنه و آب
فرهنگ گنجواژه
طالب و مطلوب.
-
جستوجو در متن
-
حرة
لغتنامه دهخدا
حرة. [ ح َرْ رَ ] (ع مص ) سخت تشنه شدن . (زوزنی ). تشنه شدن .
-
ظماء
لغتنامه دهخدا
ظماء. [ ظَ م َءْ ] (ع مص ) ظِماء. ظماءَة. تشنه شدن یا سخت تشنه شدن . || آرزومند و تشنه ٔ چیزی گردیدن .
-
اهافة
لغتنامه دهخدا
اهافة. [ اِ ف َ ] (ع مص ) خداوند شتران تشنه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مأخوذ از هیف است . (آنندراج ). || تشنه شدن اشتر از ورد. (تاج المصادر بیهقی ). و در صراح است زود تشنه شدن ناقه . (مؤید الفضلاء). || سیراب شدن مردم تشنه . کذا فی الکنز.