کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تشفی
/tašaffi/
معنی
۱. شفا یافتن.
۲. آرامش خاطر یافتن؛ بهبود و آسودگی قلب پیدا کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. التیام، بهبودی، تسلی، شفا، شفایافتگی، صحت، علاج، مداوا، معالجه
۲. دلآسایی
۳. شفا یافتن، صحت یافتن، علاجشدن
۴. آرامش خاطر یافتن، تسکین یافتن
فعل
بن گذشته: تشفی پیدا کرد
بن حال: تشفی پیدا کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشفی
واژگان مترادف و متضاد
۱. التیام، بهبودی، تسلی، شفا، شفایافتگی، صحت، علاج، مداوا، معالجه ۲. دلآسایی ۳. شفا یافتن، صحت یافتن، علاجشدن ۴. آرامش خاطر یافتن، تسکین یافتن
-
تشفی
فرهنگ فارسی معین
(تَ شَ فِّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - شفا یافتن ، بهبود جستن . 2 - آرامش خاطر یافتن .
-
تشفی
لغتنامه دهخدا
تشفی . [ ت َ ش َف ْ فی ] (ع مص ) شفا جستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). شفا یافتن : تشفی بکذا و اشتفی به اشتفاء؛ نال به الشفاء. (از اقرب الموارد). || شفا یافتن از خشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).بری شدن از خشم . (از اقرب الموارد). ا...
-
تشفی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašaffi ۱. شفا یافتن.۲. آرامش خاطر یافتن؛ بهبود و آسودگی قلب پیدا کردن.
-
تشفی
دیکشنری فارسی به عربی
اغاثة
-
واژههای مشابه
-
تشفی دادن
واژگان مترادف و متضاد
التیام دادن، تسکین دادن
-
تشفی یافتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. شفایافتن، بهبود یافتن، مداوا شدن، معالجه شدن ۲. تسلی یافتن، دلآسوده شدن، دلخوشی یافتن
-
تسلی و تشفی
فرهنگ گنجواژه
تسلی.
-
جستوجو در متن
-
شفابخش
واژگان مترادف و متضاد
تشفی، درمانگر، شافی، علاجبخش
-
التیام
واژگان مترادف و متضاد
بهبود، بهبودی، تسکین، تشفی، شفا
-
علاج
واژگان مترادف و متضاد
تداوی، تشفی، چاره، درمان، شفا، مداوا، معالجه، وید
-
شفا
واژگان مترادف و متضاد
التیام، بهبودی، بهی، تشفی، درمان، صحت، علاج، مداوا، معالجه
-
مداوا
واژگان مترادف و متضاد
تداوی، تشفی، چاره، درمان، درمانگری، شفا، علاج، معالجه