کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشعیث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تشعیث
/taš'is/
معنی
۱. (ادبی) در عروض، حذف یکی از دو متحرک در وتد مجموع چنانکه از فاعلاتن، فاعاتن یا فالاتن بماند و مفعولن بهجایش بگذارند و آن را مشعث گویند.
۲. [قدیمی] پراکنده کردن؛ پراکنده کردن چیزی.
۳. [قدیمی] دور کردن.
۴. [قدیمی] غذا کم خوردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشعیث
لغتنامه دهخدا
تشعیث . [ ت َ ] (ع مص ) پراکنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). پریشان کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دور کردن و دفع نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دفع کردن و راندن از کسی . (از اقرب الموا...
-
تشعیث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taš'is ۱. (ادبی) در عروض، حذف یکی از دو متحرک در وتد مجموع چنانکه از فاعلاتن، فاعاتن یا فالاتن بماند و مفعولن بهجایش بگذارند و آن را مشعث گویند.۲. [قدیمی] پراکنده کردن؛ پراکنده کردن چیزی.۳. [قدیمی] دور کردن.۴. [قدیمی] غذا کم خ...
-
جستوجو در متن
-
مشعث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moša''as ۱. (ادبی) = تشعیث۲. [قدیمی] متفرق؛ پراکنده.
-
تشعث
لغتنامه دهخدا
تشعث . [ ت َ ش ع ْ ع ُ ] (ع مص ) پراکنده شدن و شاخ شاخ شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پراکنده و پریشان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفرق قوم . (از اقرب الموارد). و رجوع به تشعب شود. || بر همدیگر نشستن موی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (...
-
مشعث
لغتنامه دهخدا
مشعث . [ م ُ ش َع ْ ع َ ] (ع ص ) (اصطلاح عروض ) در عروض یکی از دو متحرک وتد است که افکنده شده . (منتهی الارب ). به اصطلاح عروض ، یکی از دو متحرک وتد را گویند که افکنده شده باشد. (ناظم الاطباء). چون مفعولن از فاعلاتن خیزد مشعث خوانند یعنی ژولیده و آشف...
-
مجتث
لغتنامه دهخدا
مجتث . [ م ُ ت َث ث ] (ع ص ) از بیخ برکنده . (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). اسم مفعول از اجتثاث است به معنی استیصال الشی ٔ من اصله ، یعنی برکندن چیز ازبن آن . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || (در اصطلاح عروض ) نام بحری است از نوزده بحور شعر چرا ...
-
رمل
لغتنامه دهخدا
رمل . [ رَ م َ ] (ع اِ) باران اندک .(مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). اندک از باران . (اقرب الموارد). باران خفیف . (از متن اللغة). || فزونی در چیزی . (منتهی الارب ). زیادتی در چیزی . (از اقرب الموارد). || خطهای پای گاو دشتی مخالف سایر رنگ او. (منتهی الا...
-
دور کردن
لغتنامه دهخدا
دور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن و اخراج کردن . (ناظم الاطباء). طرد کردن . طرد. دور ساختن . بفاصله گرفتن واداشتن . ابعاد. (یادداشت مؤلف ). اجناب . ادحاق . (تاج المصادر بیهقی ). ازدیال . تزویل . ازالة. (منتهی الارب ). ازالة. (دهار). ازاحة. (دها...
-
زحاف
لغتنامه دهخدا
زحاف . [ زِ ] (ع مص ) در لغت مرادف زحف بمعنی رفتن و خزیدن است . (از محیط المحیط). رجوع به معنی بعد شود. || (اصطلاح شعر و عروض ) افتادن حرفی است میان دو حرف ، پس یکی بدیگری نزدیک شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). انداختن حرفیست از میان دو...
-
پراکندن
لغتنامه دهخدا
پراکندن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص ) نثار کردن . نشر. قشع. بَث ّ. بعث . تفریق . تفرقه . تشعیث (موی و جز آن ). اِشتات . پریشیدن . پریشان کردن . طحطحه . ذعذعه . ذَرذره . وِلو کردن . وِلاو کردن . تار و مار کردن . متفرق کردن . پرت و پلا کردن . تَرت و پَرت کردن...
-
پراکنده
لغتنامه دهخدا
پراکنده . [ پ َ ک َ / دَ / دِ ] (ن مف . ق ) متفرّق . کراشیده . متشتت . شَذَرمَذَر. مذرورة. منثور. نَشَر. منتشر. منتشره . پریشان . مُنفّض . مَبثوث . مُنْبّث . بَداد. بَدَد. متبدّد. شَت ّ. شتیت . (دهار). ولاو. وِلو. تار و مار. بشولیده .پشولیده . پاچیده...