کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشعب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تشعب
/taša''ob/
معنی
۱. شعبهشعبه شدن؛ شاخهشاخه شدن.
۲. پراکنده گشتن؛ متفرق شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشعب
فرهنگ فارسی معین
(تَ شَ عُّ) [ ع . ] (مص ل .) شاخه شاخه شدن ، پراکنده گردیدن .
-
تشعب
لغتنامه دهخدا
تشعب . [ ت َ ش َع ْ ع ُ ] (ع مص ) پراکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شاخ شاخ گردیدن راه و درخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء ). و رجوع به تشعث شود. || شاخ در شاخ شدن و گروه در گروه شدن . (...
-
تشعب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taša''ob ۱. شعبهشعبه شدن؛ شاخهشاخه شدن.۲. پراکنده گشتن؛ متفرق شدن.
-
جستوجو در متن
-
شاخه شاخه شدن
لغتنامه دهخدا
شاخه شاخه شدن . [خ َ / خ ِ خ َ / خ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تشعب . انشعاب .
-
شاخ شاخ شدن
لغتنامه دهخدا
شاخ شاخ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) انشعاب . تشعب . منقسم بشاخه های مختلف ، قسمت قسمت ، منشعب شدن . تشعب . (از نوادر لغات و تعبیرات معارف بهأولد چ فروزانفر) : «ما همه نماز سپس تو می گزاردیمی مردمان میخواهندی تا شاخ شاخ شوندی .» (معارف بهأولد چ فروز...
-
متشعب
لغتنامه دهخدا
متشعب . [ م ُ ت َ ش َع ْ ع ِ ] (ع ص ) پراکنده شونده و پراکنده و شاخ شاخ . (آنندراج ). متفرق و منقسم و شاخه شاخه شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشعب شود.
-
غبریل
لغتنامه دهخدا
غبریل . [ غ َ ] (اِخ ) میخائیل بن یوحنابن عبداﷲبن غبریل الشبابی المارونی اللبنانی . مدرس بیان و ریاضیات در مدرسة اللبنانیة در قرنة شهوان . او راست : 1- آداب البشر فی الصغر و الکبر. 2- اساطیر الاولین . 3- ترجمة المطران یوسف الزغبی . 4- تشعب الامم بعدا...
-
تشعث
لغتنامه دهخدا
تشعث . [ ت َ ش ع ْ ع ُ ] (ع مص ) پراکنده شدن و شاخ شاخ شدن . (تاج المصادر بیهقی ). پراکنده و پریشان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفرق قوم . (از اقرب الموارد). و رجوع به تشعب شود. || بر همدیگر نشستن موی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (...
-
انشعاب
لغتنامه دهخدا
انشعاب . [ اِ ش ِ ] (ع مص ) پراکنده شدن و شاخ شاخ شدن درخت و راه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شاخ شاخ شدن و پراکنده شدن درخت و راه و نهر. (از اقرب الموارد). شاخ زدن و برکنده و پیوسته شدن . (تاج المصادر بیهقی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت ن...
-
جدة
لغتنامه دهخدا
جدة. [ ج ُدْ دَ ] (اِخ ) شهری است به ساحل دریای مکه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ). شهری قدیم بر ساحل دریای احمر وگویند آن شهر را ایرانیان بنا کرده اند. در خارج شهرآبگیرهای قدیمی وجود دارد و چاههائی در وسط سنگهای سخت حفر کر...
-
اسکندرانی
لغتنامه دهخدا
اسکندرانی . [ اِ ک َ دَ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به اسکندریه . (سمعانی ). || نوعی پارچه بوده است که شاید از آن کفن نیز می کرده اند : اگر اسکندری دنیای فانی کند بر تو کفن اسکندرانی . عطار (اسرارنامه ).از وی [ بدرالدین بن نورالدین البروی ] شنیدم که وقتی ب...
-
شاخ
لغتنامه دهخدا
شاخ . (اِ) شاخه . شغ. شغه . غصن . فرع . قضیب . فنن . خُرص ، خِطر. خَضِر. نجاة. عِرزال . بار.رجوع به بار شود. شاخ درخت . (فرهنگ جهانگیری ) (فهرست ولف ) . فرع در مقابل تنه و نرد. در گنابادی معادل شاخه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ، ذیل شاخ ). در تکلم ش...