کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشریف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تشریف
/tašrif/
معنی
۱. شریف گردانیدن؛ بزرگ داشتن؛ بلند کردن؛ بزرگوار نمودن.
۲. (اسم) خلعت.
〈 تشریف آوردن: (مصدر لازم) آمدن. Δ بهصورت احترامآمیز برای شخص دیگری به کار میرود.
〈 تشریف بردن: (مصدر لازم) رفتن Δ بهصورت احترامآمیز برای شخص دیگری به کار برده میشود.
〈 تشریف داشتن: (مصدر لازم) حضور داشتن. Δ بهصورت احترامآمیز برای شخص دیگری به کار برده میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خلعت، مژدگانی
۲. حضور
۳. بزرگداشت ≠ خوارداشت، تحقیر
۴. شرف دادن، شریف گردانیدن
برابر فارسی
آمدن
فعل
بن گذشته: تشریف آورد
بن حال: تشریف آور
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشریف
واژگان مترادف و متضاد
۱. خلعت، مژدگانی ۲. حضور ۳. بزرگداشت ≠ خوارداشت، تحقیر ۴. شرف دادن، شریف گردانیدن
-
تشریف
فرهنگ واژههای سره
آمدن
-
تشریف
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بزرگ داشتن . 2 - خلعت دادن .
-
تشریف
لغتنامه دهخدا
تشریف . [ ت َ ] (ع مص ) بزرگوار کردن . بزرگ قدر گردانیدن . (از اقرب الموارد). بزرگداشت . بزرگ داشتن . بزرگوار داشتن . حرمت داشتن . (یادداشت مرحوم دهخدا) : بوبشر تبانی رحمه اﷲ هم امام بزرگ بودو به روزگار سامانیان ، و ساخت زر داشت و بدان روزگار این تشر...
-
تشریف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašrif ۱. شریف گردانیدن؛ بزرگ داشتن؛ بلند کردن؛ بزرگوار نمودن.۲. (اسم) خلعت.〈 تشریف آوردن: (مصدر لازم) آمدن. Δ بهصورت احترامآمیز برای شخص دیگری به کار میرود.〈 تشریف بردن: (مصدر لازم) رفتن Δ بهصورت ...
-
واژههای مشابه
-
تشریف آوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. نزولاجلال فرمودن، تشریففرما شدن، آمدن ۲. شرفیاب شدن
-
تشریف بردن
واژگان مترادف و متضاد
رفتن، ترک کردن (محل)، تشریففرما شدن
-
تشریف داشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. حضورداشتن ۲. بودن، هستن ۳. شرفیاب شدن
-
تشریف فرمایی
لهجه و گویش تهرانی
ورود فرد والامقام
-
تشریف داشتن
واژهنامه آزاد
حضور داشتن . این کلمه را از جهت اکرام و احترام گویند:فلان در آن مجلس تشریف داشتند که این حادثه پیش آمد. - || حرمت داشتن . فخر داشتن . بزرگی داشتن:تشریف شهادت ز دم تیغ تو داریم فرض است در ارواح طواف جسد ما. طالب آملی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
اَهَنْ
لهجه و گویش گنابادی
ahan در گویش گنابادی هستند ، تشریف دارند
-
اَهِ
لهجه و گویش گنابادی
ahe در گویش گنابادی یعنی هستید ، تشریف دارید ، می مانید؟
-
خلعت
واژگان مترادف و متضاد
۱. انعام، تشریف، جامهبخششی، جایزه، هدیه ۲. کفن ۳. لباس