کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تشت زرین
لغتنامه دهخدا
تشت زرین . [ ت َ ت ِ زَرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خورشید است . (برهان ) (آنندراج ). تشت زر. آفتاب . (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تشت زر و تشت آسمان شود.
-
تشت سرنگون
لغتنامه دهخدا
تشت سرنگون . [ ت َ ت ِ س َ ن ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) کنایه از افلاک و آسمان بود. (انجمن آرا).
-
تشت سیمین
لغتنامه دهخدا
تشت سیمین . [ ت َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از ماه است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). ماه . (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء).
-
تشت نگون
لغتنامه دهخدا
تشت نگون . [ ت َ ت ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تشت سرنگون . طشت نگون . رجوع به این دو کلمه شود.
-
تشت خان
لغتنامه دهخدا
تشت خان . [ ت َ ] (اِ مرکب ) بمعنی خانی که بر آن طعام و نان نهند. (انجمن آرا) (منتهی الارب ).
-
پیروزه تشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] piruzetašt = پیروزهگنبد
-
نگون تشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] neguntašt آسمان.
-
سبز تشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سبزطشت› [قدیمی، مجاز] sabztašt آسمان.
-
تشت و خایه
لغتنامه دهخدا
تشت و خایه . [ ت َ ت ُ ی ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آن نوعی بازی است که خایه ٔ مرغ راخالی کرده به شبنم پر کنند و راهش ببندند و در هوای گرم در تشت نهند و اگر گرم نباشد در زیر تشت آتش کنند و شبنم مستحیل بهوا شود، بالطبع میل به بالا کند وچندان رود که ا...
-
طاس و تشت
فرهنگ گنجواژه
1ـ ظروف 2ـ وسیله سنجش زمان با آب
-
تشت و لگن
لهجه و گویش تهرانی
وسائل خانه، سبد و غربال، وسائل خانه
-
تشت و لگن
فرهنگ گنجواژه
وسایل شستشو.
-
واژههای همآوا
-
طشت
لغتنامه دهخدا
طشت . [ طَ ] (اِخ ) آبهای دریاچه ٔ بختگان فارس بواسطه ٔ دو تنگه ٔ پیچاپیچ به دریاچه ٔ دیگری موسوم به نرگس یا طشت متصل میشود. (جغرافیای طبیعی کیهان ص 90).
-
طشت
لغتنامه دهخدا
طشت . [ طَ ] (معرب ، اِ) لغتی است در طست . (اقرب الموارد). ابوعبیده گوید: فارسی است . ثعالبی گفته که فارسی و معرب است ، معرب تشت معروف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). لگن . (دهار). لقن . (دهار). مُعرب است . لگن . (اقرب الموارد). ابوالایس . ابوکامل . (ال...
-
طشة
لغتنامه دهخدا
طشة. [ طَش ْ ش َ ] (ع اِ) بانگ . آواز. || صدای ناگهانی شدید. || شکستگی و گسستگی با صدا. طراق طراق . (دزی ج 2 ص 44).