کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تشت
/tašt/
معنی
ظرفی که در آن لباس یا چیز دیگر میشویند؛ لگن؛ طشت.
〈 تشت زر (زرین):
۱. تشتی که از زر ساخته شده.
۲. [قدیمی، مجاز] خورشید.
〈 تشت سیمین:
۱. تشتی که از نقره ساخته شده.
۲. [قدیمی، مجاز] ماه.
〈 تشت غربالی: [قدیمی، مجاز] آسمان: ◻︎ دراین تشت غربالی آبگون / تو غربال خاکی، فلک تشت خون (نظامی: ۱۰۲۷).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تغار، لگن، تبنگو
دیکشنری
Pan, tub
-
جستوجوی دقیق
-
تشت
واژگان مترادف و متضاد
تغار، لگن، تبنگو
-
تشت
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) ظرف فلزی یا پلاستیکی بزرگ و پهن و اندکی گود که در آن لباس می شویند.
-
تشت
لغتنامه دهخدا
تشت . [ ت َ ] (اِ) آوند معروف و طشت معرب آن است . (غیاث اللغات ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). معروف ، طشت و تست معرب آن . (فرهنگ رشیدی ). ظرف فلزی بزرگ و پهن که گودیش کمتر از لگن است و به تازی طشت گویند و نیز لگن و طبق و خوان را گویند. (ناظم الاطباء...
-
تشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tašt] tašt ظرفی که در آن لباس یا چیز دیگر میشویند؛ لگن؛ طشت.〈 تشت زر (زرین):۱. تشتی که از زر ساخته شده.۲. [قدیمی، مجاز] خورشید.〈 تشت سیمین:۱. تشتی که از نقره ساخته شده.۲. [قدیمی، مجاز] ماه.〈 تشت غربالی: [قدیمی، مجاز] ...
-
تشت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tašt طاری: legan طامه ای: tašt طرقی: tašt کشه ای: tašt نطنزی: tašt/ legen
-
تشت
واژهنامه آزاد
(روستای سنگ چارک داراب) (tesht) کلمه ای است که وقتی دو بز نر (دبر) یا گوسفند نر (قوچ) با هم درگیر می شوند، چوپان برای جدا کردن آن ها می گوید.
-
واژههای مشابه
-
تَشت
لهجه و گویش بختیاری
tašt تشت.
-
کبود تشت
لغتنامه دهخدا
کبود تشت . [ ک َ ت َ ] (اِ مرکب ) تشت کبود. تشت نیلی . || کنایه از فلک و چرخ و آسمان است . کبودطست . کبود طشت . رجوع به کبود طست و کبود طشت شود.
-
نگون تشت
لغتنامه دهخدا
نگون تشت . [ ن ِ ت َ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (از رشیدی ). رجوع به نگون طشت شود.
-
تشت وخایه
فرهنگ فارسی معین
(تَ تُ یِ یا یَ) (اِمر.) 1 - نوعی بازی و آن چنان است که خایه ای (تخم مرغی ) را خالی کنند و از شبنم پر سازند و راه آن را محکم کنند و در هوای گرم در تشتی مسی گذارند و اگر هوا گرم نباشد اندکی آتش در زیر تشت افروزند. چون تشت گرم شود، تخم مرغ به جانب هوا ...
-
زره تشت
لغتنامه دهخدا
زره تشت . [ زَ رَ ت ُ ] (اِخ ) زردشت را گویند که پیشوای آتش پرستان باشد. (برهان ). یکی از نامهای زردشت . (از ناظم الاطباء). نام زراتشت است . (جهانگیری ). بضرورت در شعر با «راء» مشدد آید : یکی تازه کن قصه ٔ زره تشت بنظم دری و بخط درشت . زراتشت بهرام (...
-
تشت آتش
لغتنامه دهخدا
تشت آتش . [ ت َ ت ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خورشید است . (برهان ). آفتاب . (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). و رجوع به تشت زر و تشت زرین شود.
-
تشت بلند
لغتنامه دهخدا
تشت بلند. [ ت َ ت ِ ب ُ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). || کنایه از آفتاب هم هست .(برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء).
-
تشت زدن
لغتنامه دهخدا
تشت زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گرفتن آفتاب و ماه بود. (انجمن آرا). کوفتن مس و جز آن به هنگام گرفتن ماه و آفتاب و این رسم ولایت است و درهندوستان هنگام آبله برآوردن کودک اگر رعد و برق درخروش آید، همین عمل میکنند. (آنندراج ) : روی تو چو ماه...