کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تشبیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تشبیب
/tašbib/
معنی
۱. یاد جوانی کردن؛ ذکر احوال روزگار جوانی و عشق و کامرانی کردن.
۲. (ادبی) در بدیع، آوردن ابیاتی از عشق، جوانی، یا وصف طبیعت در ابتدای قصیده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تشبیب
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - یاد جوانی کردن . 2 - آوردن ابیاتی در ذکر عشق و جوانی یا وصف طبیعت در ابتدای قصیده .
-
تشبیب
لغتنامه دهخدا
تشبیب . [ ت َ ] (ع مص ) صفت جمال زن و حال خود با وی بگفتن . (تاج المصادر بیهقی ). وصف جمال زن و حال خود با وی در شعر بگفتن . (زوزنی ). غزل گفتن یعنی صورت و جمال زنی و حال خود با وی در عشق گفتن . (منتهی الارب ). غزل خواندن به زنان و اظهار تعشق کردن به...
-
تشبیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašbib ۱. یاد جوانی کردن؛ ذکر احوال روزگار جوانی و عشق و کامرانی کردن.۲. (ادبی) در بدیع، آوردن ابیاتی از عشق، جوانی، یا وصف طبیعت در ابتدای قصیده.
-
جستوجو در متن
-
تشبب
لغتنامه دهخدا
تشبب . [ ت َ ش َب ْ ب ُ ] (ع مص ) غزل گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشبیب . رجوع به تشبیب شود. || افروخته شدن آتش . سخت در گرفتن جنگ . (از اقرب الموارد) و رجوع به تشبیب شود.
-
شباب
لغتنامه دهخدا
شباب . [ ش ِ ] (ع مص ) شادمانی و نشاط اسب که برداشتن هر دو دست باشد. (منتهی الارب ). برسکیزیدن اسب . (المصادر زوزنی ). || به معنی تشبیب آمده است : قصیدة حسنةالشباب ؛ قصیده ای که تشبیب آن نیکو باشد. و کان جریر ارق الناس شباباً؛ جریر رقیق ترین مردم در ...
-
صیداء
لغتنامه دهخدا
صیداء. [ ص َ ] (اِخ ) نام زنی است که ذوالرمه بدو تشبیب کرده است . (منتهی الارب ).
-
خرقاء
لغتنامه دهخدا
خرقاء. [ خ َ ] (اِخ ) زنی از بنی بکاء بوده که ذوالرمة به وی تشبیب کرده است . (از منتهی الارب ) : تمام الحج ان تقف المنایاعلی خرقاءواصفةاللثام .ذوالرمة (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
غزل گفتن
لغتنامه دهخدا
غزل گفتن . [ غ َ زَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) غزل سرودن . غزل پرداختن . تشبیب . تشبب : صوفی نظر نبازد جز با چنین حریفی سعدی غزل نگوید جز بر چنین غزالی .سعدی .
-
ستایشگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) 1 - محل ستایش . 2 - بخشی از قصیده و غزل که شاعر در آن از نسیب و تشبیب به ستایش ممدوح گریز زند، شریطه ، مخلص . (?(ستایشگر ( ~. گَ) (ص فا.) ستایش کننده ، ستاینده ، کسی که دیگری را بستاید.
-
غنائی
لغتنامه دهخدا
غنائی . [غ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به غِناء. رجوع به غناء شود.- شعر غنائی یا موسیقی ؛ شعری است که حاکی از عواطف و احساسات روحی باشد. فخر، حماسه ، حکمت و تعلیم ، مدح ، هجا، رثاء، تشبیب ، وصف مناظر و نظایر آنها همگی در این قسم داخل هستند. (تاریخ ادبیات ای...
-
شکرتوین
لغتنامه دهخدا
شکرتوین . [ ش َک ْ ک َ ت ُ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) نوایی است از موسیقی . (فرهنگ فارسی معین ) : شاعری تشبیب داند شاعری تشبیه و مدح مطربی قالوس داند مطربی شکرتوین . منوچهری .آخته چنگ و چلب ساخته چنگ و رباب دیده به شکّرلبان گوش به شکّرتوین .منوچهر...
-
حدراء
لغتنامه دهخدا
حدراء. [ ح َ ] (اِخ ) نامی از نامهای زنان عرب و از جمله زوجه ٔ فرزدق که او به وی تشبیب کند. وی دخت زیق بن بسطام بن قیس بن مسعود از بنی ذهل بن شیبان است . داستان او و فرزدق و جریر در النقائض صص 803 - 819 آمده است . (حاشیه ٔ المعرب جوالیقی ص 173).
-
دیرالخصیان
لغتنامه دهخدا
دیرالخصیان . [ دَ رُل ْ خ ِص ْ ] (اِخ ) این دیردر غورالبلقاء بین دمشق و بیت المقدس است و بدیر غور نیز معروف است و در وجه تسمیه ٔ آن چنین گویند که چون سلیمان بن عبدالملک در آن فرود آمد شنید مردی درباره کنیز وی غزلی سروده و تشبیب کرده است دستور داد آن ...
-
منسب
لغتنامه دهخدا
منسب . [ م َ س ِ ] (ع مص ) نسب الشاعر بالمراءة نسیباً و منسبة و منسباً؛ تشبیب کرد به او در شعر. (از تاج العروس ). رجوع به منسبة شود. || (اِ) نژاد. دوده . دودمان : با این همه فضل و بزرگی و علو منصب و رفعت منسب و جمال حسب و جلال نسب ایام با او نساخت . ...