کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تسوق
/tasavvoq/
معنی
۱. بازار جستن و خریدوفروش کردن.
۲. بازارگرمی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تسوق
فرهنگ فارسی معین
(تَ سَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) بازاریابی کردن ، بازارگرمی .
-
تسوق
لغتنامه دهخدا
تسوق . [ ت َ س َوْ وُ ] (ع مص ) بازار جستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خرید و فروخت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خرید و فروش کردن قوم . (از متن اللغة) (ا...
-
تسوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasavvoq ۱. بازار جستن و خریدوفروش کردن.۲. بازارگرمی کردن.
-
واژههای همآوا
-
طسوق
لغتنامه دهخدا
طسوق . [ طُ ] (ع اِ) ج ِ طَسق . رجوع به طسق شود.
-
تصوق
لغتنامه دهخدا
تصوق . [ ت َ ص َوْ وُ ] (ع مص ) آلوده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تصوق بعذرته ؛ یعنی آلوده گردیدبه پلیدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).