کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تسمی
/tasammi/
معنی
۱. نامیده شدن.
۲. منسوب شدن به کسی یا قومی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تسمی
لغتنامه دهخدا
تسمی . [ ت َ س َم ْ می ] (ع مص ) خویشتن را نام کردن یا نام نهادن . (زوزنی ). نام نهادن . (دهار). خویشتن را نام نهادن . (آنندراج ). نامیده شدن به آن . || منسوب شدن به قومی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
تسمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasammi ۱. نامیده شدن.۲. منسوب شدن به کسی یا قومی.
-
جستوجو در متن
-
استکراش
لغتنامه دهخدا
استکراش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بزرگ شدن کودک از بسیارخواری . (منتهی الارب ). || استکرشت الانفحة؛ کرش گردید انفحة، و ذلک اذا رعی الجدی النبات ، لان ّ الکرش تسمی انفحة، ما لم یأکل الجدی ، فاذا اکل تسمی کرشاًو هذا خلاف ما قال فی تفسیر الانفحة. (منتهی الا...
-
کنجده
لغتنامه دهخدا
کنجده . [ ک ُج َ دَ / دِ ] (اِ) یکی از عیوب یاقوت است . بیرونی آرد: و خلط الحجاره و تسمی الحرملیات ، و الحرمل هوالابیض و یسمی بالفارسیه کنجده . (الجماهر بیرونی ص 38).
-
نون
لغتنامه دهخدا
نون . (اِخ ) نام دیگری است سوره ٔ «ن والقلم » را در قرآن : «سورة القلم و تسمی ایضاً سورة نون ». (مجمع البیان ج 5 ص 330). رجوع به ن والقلم شود.
-
هوزمشیر
لغتنامه دهخدا
هوزمشیر. [ م َ ] (اِخ ) نام اهواز است . (برهان ). قال التوزی : الاهواز تسمی بالفارسیة هرمشیر... و ابوزید گوید اهواز را هرمزشهر گویند... و هوزمشیر مبدل هرمزشهر است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
آیین
لغتنامه دهخدا
آیین . (اِخ ) نام دهی به نزدیک غار مومیائی . (برهان ). صحیح آبین است : و بقربه قریة تسمی آبین ... فینسب الیها و یقال موم آبین ... معنی اسمه شمعالماء. (الجماهر بیرونی ).
-
جاوی
لغتنامه دهخدا
جاوی . (اِخ ) عبدالقدوس التوبانی . او راست :1 - رسالة تسمی سفینةالنجاة. که در اصول دین و نماز است . 2 - رسالة فی العقائد،که هر دو کتاب در یک مجموعه در مطبعه ٔ وهبیه بسال 1292 هَ .ق . بطبع رسیده است . (از معجم المطبوعات ).
-
لونگ
لغتنامه دهخدا
لونگ . [ ل َ وَ گ َ ] (هندی ، اِ) اسم هندی قرنفل است . (فهرست مخزن الادویه ). قرنفل . ان القرنفل یسمی لونگ بسبب انه یجلب من ارض تسمی لنگ . (ماللهند بیرونی ص 159).
-
متسمی
لغتنامه دهخدا
متسمی . [ م ُ ت َ س َم ْ می ] (ع ص ) نامیده شونده . (آنندراج ). خود نامیده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || منسوب . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسمی شود.
-
اولنفش
لغتنامه دهخدا
اولنفش . [ ل َ ف ِ ] (اِخ ) المپ : کان اصل ارسطوطالیس من المدینة التی تسمی اسطاغیرا... بالقرب من اولنفش . (عیون الانباء ج 1 ص 54). و رجوع به المپ شود.
-
دائره ٔ معدل النهار
لغتنامه دهخدا
دائره ٔ معدل النهار. [ ءِ رَ / رِ ی ِ م ُ ع َدْ دِ لُن ْ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) هی عندهم منطقةالفلک الاعظم و تسمی ایضاً بفلک معدل النهار. والاضافة الاولی فیهما بیانیة. و تسمی ایضاً دائرةالاستواء و الاعتدال سمیت بها لتعادل النهار و اللیل فی جمی...
-
ظران
لغتنامه دهخدا
ظران . [ ] (ع اِ) الماس . صاحب الجماهر گوید: و یظن بعضهم ان الظران هوالألماس و لیس به و انما هو اسم مأخوذ من الظر و هو القطع الذی منه تسمی الظران ظراناً و هو ماءالحدیدالذکر المسقی (؟). رجوع به الجماهر ص 92 و 93 شود.
-
سارقةالماء
لغتنامه دهخدا
سارقةالماء. [ رِ ق َ تُل ْ ] (ع اِ مرکب ) آبدزدک : و مثاله آلة تسمی سارقة الماء فانک اذا ملأتها ماء و وضعت کله طرفیها فی آنیتن سطح مافیها من الماء سطح واحد فان الذی فیها من الماء یقف و لو دهراً. (آثار الباقیه ٔ بیرونی ).