کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسلیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
yield stress
تنش تسلیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← نقطۀ تسلیم
-
shear yielding, shear banding
تسلیم برشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار] وارد آوردن تنش بر ماده، فراتر از نقطۀ تسلیم، چنانچه بدون تغییر حجم دچار کجریختی شود
-
پیر تسلیم
لغتنامه دهخدا
پیر تسلیم . [ رِ ت َ ] (اِخ ) لقب مولانا نظام الدین عبدالرحیم خوافی ، از علماء معاصر ملک معزالدین حسین کرت . مقیم دارالسلطنه ٔ هرات . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 384).
-
تسلیم اصفهانی
لغتنامه دهخدا
تسلیم اصفهانی . [ ت َ م ِ اِ ف َ ] (اِخ ) حسن صدرالافاضل . شاعری ادیب بود. او راست : رساله ٔ صبح صادق و دیوان اشعارش بالغ بر پنجهزار بیت است . (از الذریعه ج 9 ص 170).
-
تسلیم اصفهانی
لغتنامه دهخدا
تسلیم اصفهانی . [ ت َ م ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا صادق نام داشته و چندی لوای سیاحت افراشته ارادت غلام علی شاه هندی راگزیده ... گویند مردی صاحب ذوق بود اما به طریق سلسله ٔ جلالیه رفتار می نمود ملاقاتش اتفاق نیفتاد. چند سال قبل از این (تاریخ تصنیف کتاب )...
-
تسلیم اصفهانی
لغتنامه دهخدا
تسلیم اصفهانی . [ت َ م ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا زین العابدین ، پسر میرزا معین الدین وزیر بکتاش خان حاکم بغداد. وی منشی محمدزمان حاکم کوه کیلویه بود. بیت اول دیوان وی این است :به نامش میکنم اول رقم منشور دیوان راچو تاج شمع زرین می کنم طغرای عنوان را. (...
-
تسلیم خراسانی
لغتنامه دهخدا
تسلیم خراسانی . [ ت َ م ِ خ ُ ] (اِخ ) نام وی شاهرضا و مریدمیرزا حسین سبزواری بود. (از الذریعه ج 9 ص 171).
-
تسلیم سهسوانی
لغتنامه دهخدا
تسلیم سهسوانی . [ ت َ م ِ س َ س َ ] (اِخ ) محمدانوار حسین . اوراست : تاج المدائح فی مدائح کلب علیخان بهادر، حاکم رامپور. (از الذریعه ، ج 9، ص 171).
-
تسلیم شدن
لغتنامه دهخدا
تسلیم شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تن دادن . گردن نهادن . گردن دادن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از جمله واجبتر و بهتر و حقتر و سزاوارتر آنهاست تسلیم شدن مر فرمانهای خدا را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308).سعدیا تسلیم فرمان شو که نیست چاره ٔ عاشق بجز ...
-
تسلیم کردن
لغتنامه دهخدا
تسلیم کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) واگذاشتن . دادن .سپردن . درسپردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و تسلیم کرد مرآنکس را که امر و خلق از اوست بازگردیده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310). این همه در آن مجلس به من تسلیم کرد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 377).کرد...
-
تسلیم شدن
دیکشنری فارسی به عربی
ارضخ , استسلام , استسلم , حيوية , خروج , طع , مفصل ، استكانة
-
تسلیم نشدنی
دیکشنری فارسی به عربی
عنيد
-
تسلیم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اترک , استسلم , اودع , منتجع ، أخْضاعٌ
-
تسلیم ناپذیرى
دیکشنری فارسی به عربی
حالة رفض الإستسلام
-
تسلیم شد
دیکشنری فارسی به عربی
استسلم ، استكان ل