کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسلیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تسلیم
/taslim/
معنی
۱. گردن نهادن؛ رام شدن.
۲. واگذار کردن؛ سپردن.
۳. (اسم) [قدیمی] درود؛ سلام.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. استرداد، تحویل، تفویض، تقدیم، واگذار، واگذاری
۲. تمکین ≠ نشوز
۳. رام، مطیع، منقاد ≠ عاصی، سرکش، نافرمان
برابر فارسی
واگذاری، گردن نهادن
فعل
بن گذشته: تسلیم داشت
بن حال: تسلیم دار
دیکشنری
acquiescence, acquiescent, capitulation, delivery, subordinate, obedience, passive, resignation, resigned, resistless, slavish, submission, submissive, submissiveness, subservient, surrender, yielding
-
جستوجوی دقیق
-
تسلیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. استرداد، تحویل، تفویض، تقدیم، واگذار، واگذاری ۲. تمکین ≠ نشوز ۳. رام، مطیع، منقاد ≠ عاصی، سرکش، نافرمان
-
تسلیم
فرهنگ واژههای سره
واگذاری، گردن نهادن
-
yield 2
تسلیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تغییر شکل مومسان (plastic deformation) جسم جامد که براثر تنشِ بیشازحد کشسانی پدید آید
-
تسلیم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) گردن نهادن . 2 - سلام گفتن . 3 - پذیرفتن شکست و متوقف کردن جنگ . 4 - (اِ.) حالت اطاعت و فرمانبرداری . 5 - (ص .) مطیع ، فرمانبردار.
-
تسلیم
لغتنامه دهخدا
تسلیم . [ ت َ ] (اِخ ) تخلص محمدهاشم شیرازی است که در زمان عالمگیر به هندوستان رفت و در سال 1109 هَ . ق . درگذشت . از اوست : غریب کوی توام با وطن چه کار مراسپرده ام به تو خود را بمن چه کار مرا. (از قاموس الاعلام ترکی ).و رجوع به الذریعه ج 9 ص 171 شود...
-
تسلیم
لغتنامه دهخدا
تسلیم . [ ت َ ] (اِخ ) محمدطاهر شیرازی که به شغل صحافی اشتغال داشت از اوست : از بس ز آشنایی مردم رمیده ام دایم تلاش معنی بیگانه میکنم .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
تسلیم
لغتنامه دهخدا
تسلیم . [ت َ ] (ع مص ) سلام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی )(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). سلام دادن . (دهار). سلام و تحیت و تکریم . (ناظم ا...
-
تسلیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taslim ۱. گردن نهادن؛ رام شدن.۲. واگذار کردن؛ سپردن.۳. (اسم) [قدیمی] درود؛ سلام.
-
تسلیم
دیکشنری فارسی به عربی
استسلام , استقالة , زي
-
واژههای مشابه
-
تسليم
دیکشنری عربی به فارسی
تحويل , استرداد محرمين بدولت متبوعه , اصل استرداد مجرمين
-
گوسفند تسلیم
لغتنامه دهخدا
گوسفند تسلیم . [ ف َ دِ ت َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گوسفندی که در قربانگاه برای قربان کردن حاضر سازند، و به مجاز بر شخصی که درکمال تسلیم باشد اطلاق کنند. (آنندراج ) : دل سلیم من آن گوسفند تسلیم است که جز به تیغ تو قربان شدن نمی داند.ملا شانی تکلو (...
-
yield point
نقطۀ تسلیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] کمترین تنشی که در آن، بدون افزایش تنش، تغییر شکل مومسان (plastic defermation) جسم ادامه مییابد متـ . تنش تسلیم yield stress
-
تسلیم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تمکین کردن، تندر دادن، گردن نهادن ۲. رام شدن، مطیع شدن، منقاد شدن ≠ نافرمانی کردن، عصیان ورزیدن
-
تسلیم کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تفویض کردن، سپردن، واگذاشتن، واگذار کردن ۲. تحویل دادن، مسترد کردن ≠ تسلیم شدن، تحویل گرفتن ۳. راضی کردن، مطیع کردن، منقاد گردانیدن ۴. ارائه دادن، ارائه کردن، عرضه کردن ۵. جان دادن، مردن، فوت کردن