کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسروک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تسروک
لغتنامه دهخدا
تسروک . [ ت َ س َ رْ وُ ] (ع مص ) سروکة. (منتهی الارب ). بد روشی و درنگی و سستی در رفتار از لاغری یا ماندگی . (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از المنجد): سروک فلان و تسروک ، مشی مشیة ردیة اوبطیة من هزال او اعیاء. (قطر المحیط).
-
جستوجو در متن
-
تساوک
لغتنامه دهخدا
تساوک . [ ت َ وُ ] (ع مص ) چسبیدن در رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سوده شدن بعض استخوانهای دابه به بعض دیگر از لاغری . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || بد رفتن از ناتوانی . || نرم و سست رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم...
-
درنگی
لغتنامه دهخدا
درنگی . [ دِ رَ ](ص نسبی ) آهسته کار. بطی ٔ. بطیئة. کاهل . تنبل . مماطله کار. (یادداشت مرحوم دهخدا). اهمال کار : برو تا به درگاه افراسیاب درنگی مباش و منه سر به خواب . فردوسی .وز ایدر شوم تازیان تا به گنگ درنگی نه والا بود مرد جنگ . فردوسی .درنگی نبو...