کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تسدی
لغتنامه دهخدا
تسدی . [ ت َ س َدْ دی ] (ع مص ) بر زبر چیزی شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بر ناقه ٔ فراخ گام سوارشدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پیروی نمودن . (...
-
واژههای همآوا
-
تصدی
واژگان مترادف و متضاد
۱. عهدهدار، ماموریت، مباشرت ۲. عهدهدار شدن
-
تصدی
فرهنگ فارسی معین
(تَ صَ دِّ) (مص ل .) عهده دار کاری شدن ، مسؤلیت کاری را پذیرفتن .
-
تصدی
لغتنامه دهخدا
تصدی . [ ت َ ص َدْ دی ] (ع مص ) پیش آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پیش باز آمدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پیش آمدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : و چون خبر واقعه ٔ اوبه سلطان غیاث الدین رسی...
-
تصدی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasaddi ۱. متعرض شدن.۲. پیش آمدن.۳. عهدهدار کاری شدن.۴. مبادرت به امری کردن.
-
جستوجو در متن
-
پیروی نمودن
لغتنامه دهخدا
پیروی نمودن . [ پ َ / پ ِ رَ / رُ وی ن ِ / ن ُ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) پیروی کردن . تعاقم . تسدی . تقفی . قرو. تقفر، اقتفار؛ پیروی نمودن و در پی رفتن . تعقبل ؛ پیروی نمودن کسی را وپس او آمدن . تعجس ؛ پیروی کردن کسی را به کاری . (منتهی الارب ). نیز رجوع...
-
متسدی
لغتنامه دهخدا
متسدی . [ م ُ ت َ س َدْ دی ] (ع ص ) بر زبر چیزی شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). برآینده و بر زبر چیزی نشیننده . (از ناظم الاطباء). || پیروی کننده . || بافنده ٔ جامه . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و ر...
-
تسدیة
لغتنامه دهخدا
تسدیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) پود در دادن چیزی را. (زوزنی ). بافتن جامه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || نیکویی نمودن به سوی کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (ازاقرب الموارد)...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن احمدبن یوسف بن حسین بن یوسف بن موسی الحصکفی الحلبی العباسی الشافعی ، مشهور به ابن منلا. شرح اخبار وی در چند تاریخ منظور افتاده است و از ارباب سیَر و مصنفین معجمات هرکه ترجمت او در تألیف خویش درج کرده در صفتش...