کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسبیط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تسبیط
لغتنامه دهخدا
تسبیط. [ ت َ ] (ع مص ) باطل کردن ناقه آبستنی خود را و بچه افکندن میش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بچه ٔ ناتمام افکندن ناقه و میش . (از متن اللغة). افکندن ناقه و میش بچه را پیش از آنکه (خلقت آن ) تمام شود و یا پیش از آنکه خلقت بچه آشکار...
-
واژههای همآوا
-
تثبیت
واژگان مترادف و متضاد
۱. اثبات، استقرار، استواری، برقراری، تحکیم، ثابتسازی ۲. استوار داشتن، برقرار کردن، برجای داشتن
-
تثبیت
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - پابرجا کردن . 2 - آهستگی کردن .
-
تثبیط
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) توقف کردن ، درنگ کردن .
-
تسبیت
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) سبب ساختن .
-
تثبیت
لغتنامه دهخدا
تثبیت . [ ت َ ](ع مص ) بر جای بداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بر جای داشتن . (ترجمان عادل بن علی ) (مجمل اللغة). ثابت گردانیدن و برجای داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برقرار داشتن و ثابت گردیدن . (آنندراج ). چیزی را ثابت قرار دادن . (از قطر الم...
-
تثبیط
لغتنامه دهخدا
تثبیط. [ ت َ ] (ع مص ) درنگی کردن . (ترجمان عادل بن علی ). بازداشتن کسی را از کاری و بر تأخیر و درنگ داشتن او را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): مشغول کردن و بازداشتن کسی را از کاری و بر تأخیر و درنگ داشتن او را. (از قطر المحیط) (آنندراج ).
-
تثبیة
لغتنامه دهخدا
تثبیة. [ ت َ ب ِ ی َ ] (ع مص ) گردآوردن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || در زندگانی کسی [ را ] درود و ثنا گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). مدح کردن کسی را و ثنا گفتن بر او در زندگی وی . (از قطر المحیط). ثنا گفتن بر مرد در زن...
-
تثبیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasbit ۱. ثابت کردن.۲. پابرجا ساختن؛ برقرار گردانیدن؛ پایدار کردن.
-
جستوجو در متن
-
مسبط
لغتنامه دهخدا
مسبط. [ م ُ س َب ْ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر تسبیط. آنکه بچه ٔ ناتمام افکنده باشد از شتر ماده و گوسپند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به تسبیط شود.
-
تسبیغ
لغتنامه دهخدا
تسبیغ. [ ت َ ] (ع مص ) بچه افکندن شتر که به زادن نزدیک آمده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). افکندن ناقه بچه ٔ ناتمام خود را. (از متن اللغة). بچه انداختن آبستن . (از اقرب الموارد): سبغت الناقه ولدها: القته لغیر تمام و قد اشعر فهی مسبغ،...