کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تسأل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تسأل
لغتنامه دهخدا
تسأل . [ ت َ ءُ ](ع مص ) یکدیگر را پرسیدن و از یکدیگر خواستن . (زوزنی ). از یکدیگر پرسیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). همدیگر خواستن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). از یکدیگر پرسیدن قوم . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
واژههای مشابه
-
تسآل
لغتنامه دهخدا
تسآل . [ ت َ ] (ع مص ) سأل سوءالاً و مسألةو سآلة و سأله و تسآلا. خواستن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد): قال مؤلف الکتاب ولقد طال تطوافی و کثر تسآلی عن العسکریین . (معجم الادباء یاقوت ج 3 ص 126). و رجوع به سؤال شود.
-
تسال
لغتنامه دهخدا
تسال . [ ] (ع اِ) دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را سیم آهنی معنی کرده است . رجوع به همین کتاب ج 1 ص 146 شود.
-
لَا تُسْأَلُ
فرهنگ واژگان قرآن
از تو سؤال نمي شود
-
جستوجو در متن
-
تساؤل
لغتنامه دهخدا
تساؤل . [ ت َ ءُ ] (ع مص ) همدیگر خواستن چیزی را. (آنندراج ). تسأل . (ناظم الاطباء)(اقرب الموارد) (المنجد). و رجوع به تَساءُل شود.
-
متسائل
لغتنامه دهخدا
متسائل . [ م ُ ت َ ءِ ](ع ص ) خواهنده چیزی را همدیگر. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). مر یکدیگر پرسنده و خواهنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسأل و تساؤل شود.
-
قرن
لغتنامه دهخدا
قرن . [ ق َ ] (اِخ ) کوهی است مشرف بر عرفات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (معجم البلدان ). غوری گوید: و آن میقات مردم یمن و طایف است و آن را قرن المنازل گویند، عمربن ابی ربیعه گوید : اء لم تسأل الربع ان ینطقابقرن المنازل قد اخلقا.و قاضی گوید: قرن ...
-
طرم
لغتنامه دهخدا
طرم . [ طِ / طَ ] (اِخ ) ابن بری گفته است موضعی است . ابن مأنوس گوید : طرقت فُطَیْمَةُارحل السفربالطرم بات خیالها یسری .صاحب اللسان گوید: به خط شیخ رضی الدین شاطبی حاشیه ای دیدم که نوشته بود: طرم بفتح شهر وهشوذان است که عضدالدوله ٔ فناخسرو آن را منه...
-
ذوالکلاع الاصغر
لغتنامه دهخدا
ذوالکلاع الاصغر. [ ] (اِخ ) (سمیفع کسمیدع بالفاء) اهمله الجوهری و قال ابن درید فی باب فعیلل بعد ذکر همیسع سمیفع (و قد تضم سینه ) کانه مصغر (و حینئذ یجب کسر الفاء) و هو ذوالکلاع الاصغر (ابن ناکوربن عمروبن یعفر) بن یزیدبن النعمان الحمیری و یزید هذا هو ...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن میمون التمیمی الموصلی . مکنی به ابی محمد، و هرگاه که رشید استخفاف او خواستی وی را با کنیت ابوصفوان خواندی . مقام او در علم و ادب وشعر چنانست که ذکر آنهمه موجب اطاله ٔ کلام گردد، و آن بر واقفان اخبار و متتبعان آثار ...