کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تساقط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تساقط
/tasāqot/
معنی
۱. پیدرپی افتادن؛ از پی هم افتادن.
۲. خود را بر چیزی افکندن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تساقط
فرهنگ فارسی معین
(تَ قُ) (مص ل .) سقوط کردن ، فروافتادن .
-
تساقط
لغتنامه دهخدا
تساقط. [ ت َ ق ُ ] (ع مص ) بیوفتادن (زوزنی ). بیفتادن (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پی درپی افتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تتابع سقوط چیزی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || خود را بر چیزی افکندن . || (آنندرا...
-
تساقط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasāqot ۱. پیدرپی افتادن؛ از پی هم افتادن.۲. خود را بر چیزی افکندن.
-
واژههای مشابه
-
تُسَاقِطْ
فرهنگ واژگان قرآن
که بيافکند-که بريزد
-
واژههای همآوا
-
تُسَاقِطْ
فرهنگ واژگان قرآن
که بيافکند-که بريزد
-
جستوجو در متن
-
تهاوی
لغتنامه دهخدا
تهاوی . [ت َ ] (ع مص ) در پی یکدیگر فرودآمدن قوم در مغاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سقوط بعضی در اثر بعض دیگر و در الاساس تساقط. (از اقرب الموارد).
-
تهالک
فرهنگ فارسی معین
(تَ لُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) باز افتادن ، افتادن ، تساقط . 2 - تمایل یافتن در حین راه رفتن . 3 - آزمند شدن ، حریص شدن بر چیزی . 4 - کوشش کردن به شتاب در امری . 5 - (اِمص .) آزمندی ؛ ج . تهالکات .
-
بیفتادن
لغتنامه دهخدا
بیفتادن . [ ی ُ دَ ] (مص ) افتادن . سقوط. تساقط. (یادداشت مؤلف ). خواء. نوء. تساقط. وجوب . (ترجمان القرآن ) : چو بگسست زنجیر بی توش گشت بیفتاد زان درد و بیهوش گشت . فردوسی .رجوع به افتادن شود.- بیفتادن بچه ؛ سقط شدن جنین : هرگاه بهار شمالی باشد یعن...
-
نخل مریم
لغتنامه دهخدا
نخل مریم . [ ن َ ل ِ م َرْ ی َ ] (اِخ ) عبارت از نخلی است که چون حضرت مریم در زمان تولد عیسی علیه السلام از درد زه بیقرار شده در صحرا زیر درخت خرما که خشک بود رفت از برکت آن عفیفه درخت مزبور سبز شد. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (فرهنگ نظام ) : به ...
-
متساقط
لغتنامه دهخدا
متساقط. [م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) بر هم فروریزنده . (آنندراج ). با هم فروریزنده . (غیاث ). || افتاده و پی در پی افتاده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : خبر این حال متساقط زبان به زبان به کرمان رسید. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 97). || خ...
-
متکافئین
لغتنامه دهخدا
متکافئین . [ م ُ ت َ ف ِ ءَ ] (ع ص ، اِ) تثنیه ٔ متکافی (در حالت نصبی یا جری ). اصطلاح اصولی است و آن دو حدیث با دو دلیل متعارض است که هیچ یک را بر دیگری به وجهی نتوان ترجیح داد در این صورت هر دو دلیل ساقط شوند و اصل در متکافئین تساقط است ودر مرتبه ٔ...
-
جشن مریم
لغتنامه دهخدا
جشن مریم . [ ج َ ن ِ م َ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از طعام و شراب مریم است که از جنبانیدن درخت حاصل میشد. (برهان قاطع) : فنادیها من تحتها الا تحزنی قد جعل ربک تحتک سریا.و هزی الیک بجذع النخلة تساقط علیک رطباً جنیا. فکلی و اشربی و قری عیناً...